• January 9, 2012

مبارزه سرداران ناراضی سپاه باخامنه ای علنی می شود

مبارزه سرداران ناراضی سپاه باخامنه ای علنی می شود

مبارزه سرداران ناراضی سپاه باخامنه ای علنی می شود 150 150 شوالیه پارسی

سردارمهندس حسین علایی رییس سابق ستادمشترک وفرمانده اسبق نیروی دریایی وقرارگاه عملیاتی نوح نبی (ع) سپاه پاسداران و جانشین وزیردفاع طی مقاله ای به بهانه 19واقعه دی 57 تلویحاخامنه ای وهمراهانش راخطاب قرارداده است وبه آنها گفته است در صورت تکراراشتباهات رژیم سابق، تن دادن به توصیه های چاپلوسان ودشنام به مخالفان سرنوشت قذافی درانتظارآنها خواهندبود.

گرچه مطلب فوق بصورت مقاله حتی برای مدتی کوتاه درسایت خبرآنلاین متعلق به علی لاریجانی منتشروسپس برداشته شده است ولی بنظرمی رسد دربطن خود پاسخ به فراخوان محمدنوری زاد درنوشتن نامه ازسوی مصلحان به رهبری باشد. امری که هم برای وی وهم برای خامنه ای بدلایلی که ذکرخواهم کرد گران تمام خواهدشد.

سردارحسین علایی ازآقازاده هایی بود که بواسطه دوستی پدرمعمم وی باخامنه ای یکی ازمقربان درگاه ولی فقیه دردوران جنگ محسوب می شد وی درزمان انقلاب ازدانشجویان عضوانجمن اسلامی دانشکده فنی دانشگاه تبریزبوده که به تندروی معروف بودند و بعد ازانقلاب نیزبه دوگرایش چپ وراست تقسیم شدند افرادی نظیرفرمانده مهدی باکری (برادرمجاهدشهید علی باکری ازاعضای کادرمرکزی سازمان مجاهدین)، شهید ابوالحسن آل اسحاق (فرزند شیخ محمد آل اسحاق ومعاون عمرانی استانداری ایلام )، شهید حمیدسلیمی فرمانده مهندسی قرارگاه نوح نبی ، احمدخرم ، علی عبدالعلی زاده و مسعود پزشکیان وزرای راه وترابری، مسکن و بهداشت دولت خاتمی، باقریان نژاد ومصطفی ایزدی نمایندگان مجلس ازبچه های جناح چپ فارغ التحصیلان آن دانشگاه شدند ورحیم صفوی فرمانده سابق کل سپاه، علی قیامتیون( اولین مسئول موشکی) ، حسین علایی(فرمانده نیروی دریایی)، حسن کامران (دبیرکمیته خنثی سازی کودتای نوژه ونماینده فعلی اصفهان درمجلس ) وامثالهم گرایش راست داشتند.

حسین علایی ازجمله فرماندهانی بود که ازسوی محسن رضایی برای جایگزینی برادران باکری (مهدی وحمید) درفرماندهی سپاه ارومیه به اتهام داشتن افکارالتقاطی به آن شهراعزام گردید(همان انگی که به مرحوم ابوالحسن آل اسحاق تالحظه شهادت وی در عملیات بدردرزمستان 63 می زدند) وی باشروع جنگ به قرارگاه کربلا آمده مسئولیت ستاد رابعهده گرفت بعدها به مسئولیت رییس ستادی قرارگاه مرکزی خاتم الانبیاء رسید و مسئولیت حساس وی برقراربود تازمان عملیات خیبرکه مسئولیت قرارگاه نوح یادرواقع یگان دریایی وآبخاکی سپاه برای عبورنیروها ازهورالهویزه بوی واگذارشد این یگان درکمترازدوسال تبدیل به نیروی دریایی سپاه گردیده وتوانست جایگاه ویژه ای رادرجریان جنگ ایران وعراق ودرگیریهای نیروهای دریایی ایران باآمریکادرخلیج فارس ایفا نماید.

نحوه شکل گیری وعملیات نیروی دریایی سپاه درخلیج فارس طی یک دوره پنجساله 1369-1364 واسناد ومدارک آن تاحدی زیادی دراختیارعموم قرارگرفته وازجمله مواردی که درخاطرات هاشمی رفسنجانی به آن اشاره رفته است کارنامه سردارحسین علایی درآن نهادنظامی می باشد که فعلا موضوع بحث این نوشتارنمی باشد.

پس ازآن با ادغام فرماندهی نیروی دریایی ارتش وسپاه وانتصاب دریادارعلی شمخانی درراس هردونیروسردارحسین علایی به سمت رییس ستادمشترک سپاه منصوب وتا اولین سالهای ریاست جمهوری محمدخاتمی این مسئولیت را دارابود ولی بدلیل
نشست وبرخاست های وی با منتقدین دخالت سپاه درامورسیاسی وازجمله جلسه وی با عماد الدین باقی نویسنده برجسته وافشاگرقتلهای زنجیره ای بدستورمستقیم خامنه ای ازاین سمت برکنار ویکی ازفرماندهان افراطی ومورداعتماد خامنه ای سردارعلی اکبراحمدیان (رییس فعلی دفترمطالعات استراتژیک سپاه) راجایگزین وی نمودند.

وی پس ازبرکناری ازسوی دریادارشمخانی بعنوان مسئول صنایع هوایی وزارت دفاع بکارگیری وازآن زمان درسلک کادرهایی ازجناح راست درآمد که بنوعی مورداعتماد دستگاه رهبری نبودند نوشته های وی درسایت بازتاب وتابناک محسن رضایی تاحدی گویای گرایش سیاسی وی می باشد بااین تفاوت که وی هرگزنظیرفرمانده خود آلوده به چاپلوسی وفساد مالی نگردیده است.

نگارنده شهادت می دهد درزمانی که هرگونه حمایت یا نزدیکی مقامات دولتی وبالاخص فرماندهان نظامی سپاه پاسداران به نهضت آزادی جرم محسوب وباانگ لیبرالی ومنافق و…..می شد وی رادرمراسم تشییع جنازه مهندس مهدی بازرگان درمقابل حسنیه ارشاد درپشت تابوت آن رجل سیاسی مشاهده وباوی گفتگوداشته است.

سردارحسین علایی نظیردیگرمقامات رژیم گرچه معتقد به ساختارشکنی نیست ولی ازهرفرصتی برای بیان مخالفتهای خودش با روشهای اعمال شده ازسوی رهبران ومقامات رژیم استفاده می کند وبه همین دلیل نزد فرماندهان واعضای سپاه که اکنون شدیدا ازسوی مرکزحفاظت اطلاعات زیرفشارقراردارند اعتبارداشته وحمایت می شود.

سردارحسین علایی پس ازشهادت محسن روح الامینی درحوادث پس ازانتخابات خرداد 88 دربازداشتگاه کهریزک وبا آگاهی از محدودیتها و وابستگی های پدراین شهید، عبدالحسین روح الامینی به نظام دست به انتشارمقاله افشاگرانه ای زد ولی پس ازاطلاع مقامات امنیتی کشورازانتشارآن درنشریات وسایتها جلوگیری بعمل آمد

وی پس ازانفجاربزرگ سایت موشکی سپاه پاسداران دربیدگنه ملارد ومرگ حسن تهرانی مقدم فرمانده آن یگان نیزازاولین فرماندهان نظامی بود که با نوشتن مطلبی اهمیت موقعیت سازمانی فرمانده فوق ونیزماموریت وی درساخت موشکی با هدف بازدارندگی درمقابل حمله به کشوررا یاداوری وباقراردادن گمنامی وی درکنارشهدایی چون همت وباکری تلویحا وی را فردی ازجنس آنان ونه فرماندهان متملق وچاپلوسی که با ادعاهای دروغین خود صفحات اول روزنامه ها وسایتها رابخود اختصاص می دهندد معرفی کرد.

سردارعلایی درخصوص مساله سوریه نیزبرخلاف مواضع رهبری ومقامات رژیم معتقد است نظام باید ازحمایت ازبشار اسد ورژیم بعثی وی دست کشیده وازمبارزات مردم واستقرارنظامی دموکراتیک درآن کشورحمایت کند. وی درخصوص جنگ ایران وعراق نیز علیرغم اینکه نظیردیگرفرماندهان سپاه هویت خود را وابسته به آن و انقلاب و رهبری آیت الله خمینی می دانند ازگفتن حقایق دهه اول انقلاب بطورکامل خودداری کرده ولی بدلیل برخورداری ازذهنی فعال وتحلیلی برخلاف اکثرفرماندهان هم رده خود ازگفتن بسیاری ازمشکلات اساسی دراداره جنگ وبرخی شکستهای سیاسی ونظامی ابایی ندارد .

نگاهی به مقاله وی درزیرو به بهانه واقعه 19 دی 57 موید افکاروی می باشد

خبرآنلاین

کد مطلب: ۱۹۳۲۸۶ | تاريخ: ۱۳۹۰/۱۰/۱۹ | ساعت: ۱۰:۵ | سرویس خبری: وبلاگ – علایی، حسین

قیام ۱۹ دی از نگاهی دیگر

روز 19 دی ماه سال 1356 سر آغاز قیامی مردمی و فراگیر است که ظرف حدود یک سال توانست شاه را از کشور بیرون کند و به نظام سلطانی 2500 ساله در ایران پایان دهد.

روز 19 دی ماه سال 1356 سر آغاز قیامی مردمی و فراگیر است که ظرف حدود یک سال توانست شاه را از کشور بیرون کند و به نظام سلطانی 2500 ساله در ایران پایان دهد. اما این ماجرا خیلی ساده شروع شد و بهانة آن را خود حکومت فراهم کرد. در روز 17 دی ماه روزنامة اطلاعات که توسط یک سناتور مورد اعتماد اداره می شد مقاله ای را با عنوان ارتجاع سرخ و سیاه علیه آیت الله خمینی که توسط شاه به عراق تبعید شده بود به چاپ رساند.

چاپ این مقاله مورد اعتراض طلاب حوزة علمیة قم قرار گرفت و من که خود در آنجا بودم به اتفاق تعدادی از طلاب به درب منزل تعدادی از اساتید حوزة علمیه قم مراجعه کردیم تا آنها به درج یک طرفة مقالة توهین آمیز علیه شخصیت محبوب مردم اعتراض کنند. این رفت و آمد به درب خانة علمای قم دو روز به طول انجامید و حکومت شاه به بهانة نداشتن مجوز برای راهپیمایی به طلاب و جوانان در خیابان صفائیه حمله کرد و تعداد 6 نفر از طلاب و معترضین را کشت و عده ای را نیز مجروح کرد. رفتار غلط مأمورین امنیتی شاه،نارضایتی مردم از حکومت سلطنتی را به اوج رسانید و به استمرار آن کمک کرد.

چنین رفتاری موجب شد تا چهلم ها در ایران به راه بیفتد و رژیم شاه ظرف یک سال بیش از 2000 نفر از مردم معترض را در خیابان های شهرهای مختلف بکشد.ولی هرچه بر کشته های خیابانی و بازداشت مردم و تعداد زندانیان سیاسی افزوده می شد عملا از اقتدار نظام شاهنشاهی کاسته می شد. تا قبل از این حوادث، مردم مستقیما شاه را خطاب مخالفت های خود قرار نمی دادند و سعی می کردند تا انتقادات را متوجه نبود آزادی بیان در کشور،فقدان آزادی های سیاسی و رفتار بد مأمورین دولتی به ویژه عناصر گارد شاهنشاهی و در نهایت دولت وقت بکنند. اما تداوم رفتارهای خشن حکومت و سرکوب شدید اعتراضات باعث شد که مردم لبة تیز مخالفت های خود را متوجه شخص شاه بکنند و خواستار تغییر اساسی در نظام حاکم شوند.

نامه نگاری ها به شاه شروع شد و او به حق عامل همة نابسامانی های کشور اعلام شد. این روند ادامه یافت تا آن که مردم، آزادی و نجات خود را در برپایی جمهوری اسلامی دیدند تا هم از حکومت یک شخص به صورت مادام العمر جلوگیری کنند و هم مردم با انتخابات آزاد بر سرنوشت خود حاکم باشند و هم حکومت برخاسته از متن فرهنگ مردم که اسلام است باشد و تعارضی بین باورهای مردم و اَعمال حاکمیت نباشد. به هر حال شاه به سرکوب ها و توسعة اختناق ادامه داد تا با رهبری امام خمینی همة مردم علیه وی بسیج شدند و او برای نجات جان خود و خانواده اش مجبور به فرار از کشوری شد که خود را صاحب آن می دانست. به نظر می رسد احتمالا سوالات زیر پس از فرار برای شاه مطرح شده باشد که می تواند برای سایرین تجربه ای مهم و عبرت آموز باشد.

1-اگر در واکنش به حضور مردم در مجالس ترحیم فرزند امام خمینی سعة صدر به خرج می دادم و با مقالة توهین آمیز که نویسندة آن داریوش همایون وزیر اطلاعاتم با اسم مستعار بود،مردم را تحریک نمی کردم بهتر نبود؟

2- اگر پس از انتشار مقاله در روزنامة حکومتی، اجازه پاسخ به آن مقاله را در همان روزنامه می دادم حکومتم دوام بیشتری نمی یافت؟

3- اگر به مردم م
عترض اجازة راهپیمایی مسالمت آمیز را می دادم و آنها را متهم به اردو کشی و زورآزمایی خیابانی نمی کردم ، مسئله خاتمه نمی یافت؟

4- اگر به مأمورین دستور می دادم که به تظاهر کنندگان تیراندازی نکنند و هوشمندانه و با تدبیر آنها را آرام کنند ،نتیجة بهتری نمی گرفتم؟

5- آیا اگر به جای حصر کردن بعضی از بزرگان در خانه هایشان و تبعید تعدادی دیگر به سایر شهرهای دوردست و زندانی کردن فعالین سیاسی، باب گفتگو و مراوده با آنها را باز می کردم کار به فرار من از کشور می انجامید؟

6- اگر به جای اتهام زدن به مردم که خارجی ها عامل تحریک شما هستند به شعور جمعی آنها توهین نمی کردم حالا خودم مجبور بودم به خارجی ها پناه ببرم؟

7- آیا اگر به جای متهم کردن مخالفین خودم به اقدام علیه امنیت کشور،وجود مخالف را می پذیرفتم و حتی آن را قانونی تلقی می کردم و برای آنها حق قائل بودم نمی توانستم بیشتر برمسند قدرت باقی بمانم؟

طبیعی است که دیکتاتورها برای خود حق ابدی حاکم بودن بر مردم قائل هستند و در زمانی که در کاخ سلطنت با همراهان متملق و چاپلوس احاطه شده اند فرصت طرح این سوالات را ندارند و زمانی به فکر می افتند که مثل قذافی پس از موش و حشره خواندن مخالفین، مجبور شوند فرار را بر مقاومت و ایستاده مردن ترجیح دهند. فاعتبروا یا اولی الابصار