بارها باخودم فکرمی کنم که وجه اشتراک اکبرگنجی بعنوان یک روشنفکردینی با حمید دباشی چه می تواند باشد کسی که درزندان ودرتنها فرصت بدست آمده درمقابل زندانبانان دغدغه اش دفاع ازروشنفکران دینی چون علی شریعتی وجلال آل احمد دربحث وجدل با دکتر ناصر زرافشان باگرایش مارکسیستی ووکیل مدافع قربانیان قتلهای زنجیره ای روشنفکران بود اکنون دردنیای آزاد چگونه می تواند درپشت سر همان تفکروافرادی نظیرحمید دباشی باشد که نهایت رویای نوستالژیک وی بازگشت به دوران طلایی مارکسیزم تحت عنوان “چپ نو” است؟
تنها چیزی که دربررسی های خود متوجه شدم این بود که این وحدت تنها می تواند ازجنس وحدت تاکتیکی آنهم ازنوع ماکیاولی آن باشد همان وحدتی که اکنون بین رژیم بظاهربشدت مذهبی ایران بارژیم های کمونیستی چین، روسیه، کره شمالی، کوبا، بیلوروس و…به چشم می خورد. همان وحدتی که دست تریتاپارسی ودیگرعوامل سیا، پنتاگون ووزارت خارجه آمریکا رادردست کدیورها برعلیه ملت ایران می گذارد. همان وحدتی که دست رژیم بعثی حاکم برسوریه وبشاراسد رادردست رژیم حاکم برعراق ونوری المالکی می گذارد که باکمک آمریکا وناتو بر ویرانه های حزب بعث عراق وصدام ساخته شده است بی جهت نیست که ازقدیم گفته اند “سیاست پدرومادرندارد”
این قلم درحد توان وبضاعت اندک خود تحت سلسه مقالاتی باعناوین “اکبرگنجی ونظریه پردازی هایش” در“اینجا” و همچنین” روشنفکران وابسته ونقش آنان درتحکیم رژیم ملاها درایران” در“اینجا” سعی کرده ام نسل جوان انقلاب وجنگ ندیده ومیانسالان دورازوطن رابابازیهای رندانه این طیف فکری آشنا کرده تا آنها دردامی نیافتند که نسل ما وپدران وبرادران آنها درآن افتاده ونهایت آن استقرارحاکمیت رژیمی بغایت خونخواروواپسگرا برایران به مدت سه دهه گردید که زبان ازبیان جنایاتش قاصراست.این نوشتار نیزدرادامه همای مباحت وپاسخی به مقاله جدید گنجی تحت عنوان “دشمن دشمن من دوست من” در “اینجا” است.
هم نسل های نگارنده بخوبی به خاطردارند که پس ازفاجعه تیراندازی به تظاهرکنندگان در17 شهریور57 درمیدان ژاله تهران (میدان 17 شهریورفعلی) یکی ازکسانی که برای تثبیت موقعیت محمدرضا شاه به تهران سفرکردهواکوفنگ نخست وزیرچین بود وبهمین دلیل نیزیکی ازشعارهای مردم تهران پس ازآن دیدارکذایی این بود ” چین، شوروی، آمریکا دشمنان خلق ما” بوده وانتظارنمی رفت که رژیم برآمده از انقلاب اسلامی این واقعه رابه فراموشی به سپارد بالاخص اینکه ایدئولوژی حاکم برکشورچین درتضاد کامل با ایدئولوژی مسلط برنظام سیاسی جدید ایران بود.
درجریان جنگ تحمیلی نیزصدام بدلیل تجهیزارتش خود به جنگ افزارهای روسی عملا مهمترین پایگاه لحستیکی خودراشوروی قرارداده بود ودارودسته خامنه ای وحزب جمهوری اسلامی (ازجمله شاخه دانشجویی آن که پایگاه اصلی اش دانشگاه های علم وصنعت وتربیت معلم بودند) اعتقادداشتند که خطرروسها ازآمریکاییهابیشتربوده ودانشجویان خط امام بجای سفارت آمریکا باید سفارت شوروی رااشغال می کردند نهایتا نیز”انقلاب فرهنگی” رابرای تسویه دانشگاهها ازعناصرچپ (ازتوده ای گرفته تا چریک فدایی، پیکاری، راه کارگری و….) و مجاهدین خلق براه انداختند وپس ازآن نیزاعدام محمدرضاسعادتی مجاهد وشکرالله پاک نژاد سوسیالیست که این روزها سالمرگ آنها بود رابعنوان نماد اولیه سرکوب مخالفین فکری خودسرلوحه امورقراردادند .داستان سفرمک فارلین مشاورامنیتی دولت ریگان به تهران که به افتضاح “ایران کنترا ” درآبان ماه 65 مشهورگردید باتوجه به اهداف جانبی آن یعنی تدارک مالی جهت سرنگونی دولت انقلابی ساندیستها درنیکارگوا نیزروسها رابیش ازپیش نسبت به دولتمردان ایران بدبین ساخته بود
اکبرگنجی که مهمترین ویژگی اش بی ثباتی سیاسی وعقیدتی است اخیرا با شناسایی بین المللی که به پاس افشاگریهایش درخصوص قتلهای رنجیره ای دردوران خاتمی (والبته باهمکاری اطلاعاتی سعید حجاریان ازدرون حاکمیت) پیش آمددست به موضع گیریها واقداماتی مشکوک زده که لازم می نمود بیش ازپیش مورد رصد قرارگیرد این امربالاخص بدلیل نگاه منفی اپوزیسیون به وی به دلیل سوابق قبلی اش ونیزافراد مشابهی که به اپوزیسیون نفوذ کرده وبه آن ضرباتی وارد آوردند(نظیرسردارمحمدرضامدحی، حسین درخشان، عطالله مهاجرانی، محسن کدیور، غزل امید و….) حائزاهمیت گردیده است.
گنجی وهمفکران کج اندیش وی بدون توجه به قرارگرفتن درموقعیت خود بعنوان پیاده نظام ولابی رژیم ولی فقیه درخارج کورکورانه آلت دست دولتهای آمریکا واروپای وحتی رژیم های منفوری چون سوریه وعراق شده اند وهمچون آیت الله خمینی، قضات جلادهمراه وی و نوری المالکی که فرمان قتل عام های سال های 60 و67 و88 و90 راصادرکردند باجعل عناوینی چون ” روشنفکرحوزه عمومی” و”اپوزیسیون ملی” برای خود ازیکسوواطلاق عنوان “اپوزیسیون همسو” به آزادیخواهان ووطن پرستان واقعی کشورازسوی دیگردرصدد ترورشخصیت اپوزیسیون وطرح خود بعنوان آلترناتیو آنها برآمده اند. آلترناتیوی که نهایتا باحمایت کارتل ها وشرکتهای نفتی هفت خواهران زمینه سازش آمریکا با رژیم حاکم برایران رافراهم آورده وسهم سیاسی ومالی آنها را دراین معامله به حسابهای آنها واریزنماید حسابهای سیاسی ومالی که تنهایک قلم آن دادن القاب دهن پرکن فعال سیاسی، حقوق بشری و…و پرداخت نیم میلیون دلاری بود که ازسوی CATO به گنجی پرداخت شد.
اکبرگنجی با تعریف سه گزینه “دشمن دشمن من، دوست من “، “دوست دشمن من، دشمن من” ودوست دشمن دشمن من، دوست من” است رندانه نتیجه می گیرد که نتیجه هرسه حالت منجربه قرارگرفتن اپوزیسیون رزیم ایران درکنارآمریکا واسرائیل (گزینه اول)، دشمنی با سوریه (گزینه دوم) ودوستی با رژیم های مرتجع عربی چون عربستان وبحرین ودیگرمتحدان آمریکا درمنطقه است (گزینه سوم) اما وی فراموش می کند که بااین استدلال درواقع وی وهمفکرانش بیشتربه مصداق این تعاریف وگزینه ها شبیه خواهندبود تا مخالفان آنها زیرا دولت آمریکا همانطوریکه مقامات آن ازجمله خانم هیلاری کلینتون درمصاحبه با بی بی سی وصدای آمریکا اعلام کردند خواهان سرنگونی، تغییر رژیم یارهبران آن نیستند بلکه خواستارتغییردررفتارآن می باشند دولت فعلی آمریکا ازسوی مقامات اسرائیل متهم به عدم حمایت ازخود و تلاش جهت سازش پنهانی با رژیم ایران است وبهمین جهت نیزهیچ تضمینی برای مطلع کردن دولت آمریکا ازشروع عملیات خود برعلیه ایران نمی دهد امری که موجبات عصبانیت دولت آمریکارافراهم آورده است.
همچنین همگان می دانند زمانی که مردم ایران باصدها کشته درخیابانهای تهران فریاد می زدند “اوباما، اوباما، یابااونا یا باما” دولت آمریکا شعارهای مردم ایران را با مشاورت اعضایی ازهمفکران گنجی نادیده گرفت ودرحال مذاکره بامقامات ایرانی وحفظ رژیم بود.درهمان حال همدستان اکبرگنجی یعنی امثال آخوند دروغگومحسن کدیورباظاهرشدن دربرنامه تلویزیونی صدای آمریکا مدعی بودشعارمردم تهران ” هم غزه، هم لبنان، جانم فدای ایران” بوده وشعارهای چون “استقلال، ازادی، جمهوری ایرانی” و”مرگ براصل ولایت فقیه” ساختارشکنانه مورد تایید اکثریت مردن ایران نمی باشد گرچه اخیرا دکترسروش پدرفکری اصلاح طلبان حکومتی درنامه ای به خامنه ای وبه بهانه دفاع ازمحمد نوری زادبه شعار “مرگ بردیکتاتور” مردم ایران بعنوان شاخص ترین شعارجنبش اشاره ای داشته است.
گنجی وهمفکرانی چون کدیورباسابقه مشعشع خدمت درجنایتکارترین نهاد سرکوبگررژیم یعنی سپاه پاسداران وطرفداری ازرژیم های توتالیترکمونیستی تحت عنوان “چپ نو” همچنین درکناررهبران کشورهای ناتو، آمریکا ورهبران جنایتکارحاکم برایران وعراق قرارگرفتند که برای حفظ مناقع مادی وتثبیت نفوذ خوددرایران وبرخلاف رای دادگاههای مستقل وعالی اتحادیه اروپا وآمریکامبنی بربیگناهی مجاهدین دراتهام تروریستی خواستارنابودی افرادبی سلاح وپناهندگان ساکن دراردوگاه اشرف می باشند. آنها نشان داده اند که بزعم خود برای حفظ اصل رژیم ومقابله باموثرترین جریانات طرفدارسرنگونی رژیم حاضرند تبدیل به پادوهای هیلاری کلینتون ووزارت خارجه دولت آمریکا وحتی جنایتکارانی چون خامنه ای، بشاراسد ونوری المالکی بشوند.
درادعایی مسخره که بیشتریادآورسخنان ووعده های آیت الله خمینی درپاریس وبهشت زهرای تهران قبل ازبه قدرت رسیدن است گنجی مدعی می شود که وی وهمفکرانش چون خودرا “روشنفکران حوزه عمومی” و “فعال حقوق بشری” نامیده اند ازهفت دولت آزاد هستند وبرخلاف اپوزیسیون بدنبال پول وقدرت سیاسی وزد وبند بادولتها نیستند وبهمین دلیل برخودعنوان “اپوزیسیون ملی” گذاشته اند که گنجاندن سه دروغ دریک عبارت بیشترمصداقی برشعرحافظ می نماید که فرمود ” می ازدست مغ ودرجام زرین، حرام اندرحرام اندرحرام است” به این افراد باید گفته شود که امروزباگذشت سه دهه حاکمیت دروغ وفریب ازسوی تشنگان زر وزور و تزویرحتی یک بچه دبستانی هم به ماهیت وابسته این فرقه ها وپنهان شده درپشت شعارهای بظاهرفریبنده آنها آگاه است این بچه ها ازشما می پرسند درحالیکه عمده زندانیان و قربانیان حقوق بشردراپوزیسیون وطیف مقابل این فرقه قراردارند چگونه عده ای معلوم الحال با جلوانداختن تک چهره ای چون اکبرگنجی آنهم با آن سوابق درخشان پاسداری ازرژیم می توانند دم ازحقوق بشروروشنفکری زده وحتی مدعی نوع ملی آن هم بشوند الله اعلم!!
بانگاهی به استدلال سه گزینه ای گنجی وهمفکرانش متوجه می شویم این فرقه درحال حاضردرکنارخونخوارترین رژیم حاکم برکره زمین یعنی ایران وحامیان آن چین، روسیه قرارگرفته اند(گزینه اول)، دشمنی باانقلابات لیبی، سوریه، مصر، تونس وسایرکشورهای بهارعربی معتقد به لزوم دخالت بشردوستانه سازمان ملل ونیروهای غربی برای حفاظت ازخود درمقابل رژیم های حاکم رادردستورکاردارند(گزینه دوم) ودوستی وحمایت ازکشورهاوسازمانهایی چون کره شمالی، سوریه، کوبا، ونزوئلا ، بیلوروس، حماس وحزب الله رابا لطایف الحیل از جمله بروش فریبکارانه ومقایسه معیوب ترغیب می نمایند(گزینه سوم)
گنجی باهمان ادبیات لومپن مابانه خامنه ای وشریعتمداری بجای مقایسه ایران با کشورهای اروپایی وسویسی که وطن دوم شاه سابق ایران محسوب می شد بااشاره به ممنوعیت حق رای ورانندگی وشغل زنان درعربستان سعودی تلویحاچنین القاء می کند که اکنون دخالت بشر دوستانه ورسیدگی به نقض حقوق بشردرعربستان وبحرین واجب ترازسایرکشورها (وازجمله ایران یا سوریه) است وعمدا این حقیقت رامخفی می کند که ایران ازابتدای دهه 40 شمسی یعنی حدود نیم قرن پیش که آیت الله خمینی مخالفت خود با حق رای زنان وآزادی مردم تحت عنوان انجمن های ایالتی وولایتی وتقسیم اراضی فئودالها رابا چاشنی “مخالفت با کاپیتولاسیون” به خورد روشنفکران جامعه ازجمله اکبرگنجی وهمفکرانش دادند روزبه روزبیشتروبیشترمردم ایران رابه سمت رژیمهای واپسگرایی چون عربستان و طالبان پیش می رود در حالیکه همان رژیمهای عربستان وعراق وافغانستان (بقول آنها اشغال شده توسط آمریکا ومتحدین غربی اش) برای العین روند روبه توسعه فرهنگی واقتصادی رادرپیش گرفته اند وبزودی درکلیه عرصه ها به نظامی ایده آل برای مردم دربند ایران تبدیل خواهندشد همانطوریکه امارات وقطروترکیه درچنین جایگاهی قرارگرفتند.
گنجی درتوصیف گروه دست ساخته خود می گوید:
“دست یابی به قدرت سیاسی خارج ازساحت کارووظیفه ی “مدافعان وفعالان حقوق بشر و”روشنفکران قلمروعمومی” قراردارد. اینها نیز “قدرتمند” هستند، اما قدرت شان ناشی ازگرفتن پست های سیاسی نیست که به دنبال آن نمی روند بلکه قدرت شان ناشی ازدفاع ازحقوق بشر ومبارزه با ستمگران وتبعیض سازان است. دراین مقام نیزیک بام ودوهوایی عمل نمی کنند. دولت ها دوست ودشمن آنان نیستند. دوستدار برابری ودشمن تبعیض های ناروا هستند. باهیچ دولت وگروه سیاسی تشکیل ائتلاف نمی دهند.نقض حقوق بشرتوسط همه را می بینند وچشم برسرکوب های دولت ها نمی بندند.”
معلوم نیست اگراین فرقه جدید بدنبال کسب قدرت نیست وخود را”روشنفکران حوزه عمومی” و”مدافعان حقوق بشر” می خواند چراعنوان جعلی ” اپوزیسیون ملی” رابرای خود درمقابل اپوزیسیون واقعی ملی انتخاب کرده است همترین ویژگی روشنفکردوری ازهرگونه تشکیلات وسازمانی است که مرزهای آزادی فکروعمل رابرای وی تحدید می نماید واپوزیسیون نیزبدلیل برخورداری ازتعریف استاندارد آن نمی تواند مامن روشنفکرومدافع حقوق بشرباشد ثانیا: کسانی که دغدغه اصلی شان حفظ رژیم اسد یا حزب الله وحماس درمقابل رژیم بحرین یااسرائیل است نمی توانند عنوان ملی رابرای خود از
مخالفانی بدزدد که سی وسه سال است بعنوان رسمی ترین اپوزیسیون با رژیم ضدملی ایران در نبرد است وتاکنون صدهاهزارشهید وزندانی سیاسی راتقدیم وطن کرده است.
این گروه ازیک سو مدعی اند که قدرتشان ناشی ازدفاع ازحقوق بشراست اما اپوزیسیون راکه هزاران زندانی سیاسی اعدامی وتحت شکنجه رانمایندگی می کند رانمی بینید ودرحالیکه مدعی مشروعیت خود ازاین مقوله است ولی ردپای کارتل های نفتی، سازمان سیا وپولهای هنگفت دریافتی ازسوی کثیف ترین نهادها، لابی کردن درنهادهای دولتی آمریکا به نفع رژیم ایران وبرعلیه اپوزیسوین ملی ودادن مشاوره درقبال اخذ پول به دوابردولتی آمریکا ازجمله پنتاگون ووزارت خارجه برای سرکوبی هموطنان خود ازشناخته ترین روشهای آنان است. آنها حاضربه خدمت به هردولتی برای سرکوبی ملت خود می باشند وبرای آنها فرقی نمی کند این دولتها اروپایی باشند یاآمریکایی یا ایرانی و عراقی وسوری یا عمال دست چندم آنها نظیرحزب الله که درخیابانهای تهران ودمشق وبغداد مردم رابه امردولتهای سرکوبگرگلوله می بستند وتنها ویژگی انهانیزاین است که برخلاف کادرهای اپوزیسیون برای هراقدام خوددستمزدهای کلان چندصدهزاردلاری دریافت می کنند پرداخت نیم میلیون دلاربه اکبرگنجی ازسوی CATO ، دریافت مبالغ قابل توجهی ازسوی سازمان سیا توسط تریتاپارسی ونایاک ونیز پرداخت صدهاهزاردلاربه افراد مرتبط بااین گروه تحت عنوان حق المشاوره، بورس تحقیقاتی و….توسط نهادهای دولتی وشبه دولتی آمریکا تنهاگوشه هایی ازنیت درونی این افراد برای وطن فروشی به پایین نرخ ممکن دربازارسوداگرانه خیانت به کشوروملت ایران است.
ادامه دارد