حمید دباشی وهمفکرانش که ازبحران مشروعیت سیاسی نسبت به روشنفکران امضاء کننده بیانیه مخالفت باجنگ طلبی رژیم رنج می برند برای ساختن سابقه مبارزه بارژیم به حشیشی بنام اکبرگنجی آویزان شده وبایاداوری دوبارزندان رفتن وی که باگذشت 18 سال ازانقلاب وبدنبال طرد وی ازحاکمیت رخ داده است دستبردی هم به اعتباربرخی اززندانیان نگون بخت اصلاح طلب حکومتی می زنند
وی می گوید:
“هرآنچه که اين مدافعان جنگ (ببخشيد مدافعان «مداخلهی بشردوستانه») درمشروعیت نمادينشان کم داشتند، وال استريت ژورنال با خرسندی برایشان به سرعت توليد کرد وصداهای مخالف درداخل ايران رابا انگشت نشانشان داد واین ترفند چندان هم مؤثرواقع نشد چون اکبرگنجی سطربه سطرمواضع خاص صداهای مخالف داخل ايران (که بعضیشان هماکنون محبوس زندان بدنام اویناند) برایشان گوشزد کرد که مخالف مداخلهی نظامیاند. حتی قبل ازاکبرگنجی، رييس جمهورسابق ايران، محمدخاتمی هم به طورمشخص گفته بود که اگرحملهای نظامی رخ بدهد، اصلاحطلبان وغير اصلاحطلبان دربرابرهرصدمهای که به ایران بخورد متحد خواهند شد واين نکتهای است که حتی هاآرتص پيش روی خوانندگان اسرايیلیاش نهاده بود ولی همين نکته ازچشم جنگطلبان دورمانده بود.“
اینکه چه رابطه ای بین جنبش وال استریت ژورنال وخواسته های ضدجنگ طلبی گروه مخالف دباشی وجود دارد بماند ولی باید به وی گفت نیازی به استنادبه سخنان گنجی وخاتمی برای نشان دادن همراهی اصلاح طلبان حکومتی با کودتاچیان نیست شما حتی ازدوجمله مصطفی تاج زاده که انتخابات دوره دوم شورای شهرتهران را(انتخاباتی که درآن احمدی نژاد به شهرداری وسپس ریاست جمهوری رسید ) انتخاباتی 100% آزاد نامیده که درتاریخ یکصدساله ایران واززمان مشروطه تاکنون بی سابقه بوده است بگیرید تا موضع اخیرشان که می گوید ” اداره کشوربدون ولایت فقیه امکان پذیرنیست” یادرجایی دیگرنیازی به یاداوری نیست که خاتمی صراحتا وباتاکید می گوید اصلاح طلبان هیچگاه بانظامی سکولاروبا دموکراسی عرفی وغیردینی کنارنخواهند آمد واصلا وجود چنین نظام سیاسی رابرای کشورمضرمی دانند!!
اینکه رابطه متضاد اظهارات گنجی که حکومت خامنه ای راحکومت سلطانی ووی راولی فقیه نفتی می داند که باوجودآن نظام ورهبرامکان رسیدن به دموکراسی درکشوروجود ندارد با اظهارات خاتمی وتاج زاده که مدعی است اصلا بدون ولایت فقیه امکان اداره کشوروجودندارد چگونه قابل جمع است الله اعلم!!
دباشی دربخش دیگری ازنوشته خودمی گوید:
” تفاوتی شگرف وانکارناپذیرميان مخالف بودن با فجايع جنايتآمیز جمهوری اسلامی وستون پنجم توطئهی آمريکا/اسرايیل علیه ایران شدن وجود دارد. ستون پنجمیهای پسامدرن اين دورا با هم خلط کردهاند وازمنزلت وشرافت يکی به خیانت ديگری فروغلتيدهاند.“
درپاسخ به دباشی باید گفته شود که :
اولا: گنجاندن یک جمله مبنی بر” فجایع جنایت آمیزجمهوری اسلامی” دریک نوشته پنج صفحه ای که همه محتوای آن درچارچوب راهبرد همان رژیم است یک تاکتیک نخ نمایی است که این روزها حتی خودرژیم هم آنرابه متحدان استرتژیک خود وبرخی سایتها برای جلوگیری ازخوردن انگ طرفداری ازرژیم ونمایش استقلال ازخود به آنها توصیه می کند وحتی بارها دیده شده است که خود درعرصه خارجی ازآن بعنوان ابزاری برای پیشبردسیاستهای خود استفاده می کند که بعنوان مثال می توان به داستان سوریه اشاره کرد که ازیکطرف وبشاراشد رابه انجام اصلاحات تشویق می کند وازسوی دیگرباماپوزیسیون وی درپاریس به گفتگومی نشیند ودرعین حال نیزبا اعزام نیروهای زبده جهت سرکوب مردم وارسال سلاح نمایش حمایت ازوی را دنبال می کند.
ثانیا شما که اپوزیسیون رژیم آخوندی وسیاست های جنگ طلبانه اش رابه خلط موضوع مخالفت آنان بارژیم با ایفای نقش ستون پنجمی دشمن متهم می کنید کاشکی درخصوص همراهی همفکران خود درداستان حفظ سازمان مجاهدین درلیست سیاه سازمانهای ترورریستی وزارت خارجه که به مجوزی برای کشتار3500 جوان ایرانی توسط دولت وابسته به اشغالگران آمریکایی عراق یعنی نوری المالکی وبه دستوررژیم جنایتکارحاکم برایران بود نیزالتفاتی می کردید ظاهرامرگ خوب است ولی برای همسایه!!
آیا شعارضدخشونت ودقاع ازحقوق بشرآنهم به قول اکبرگنجی توسط “روشنفکران قلمروعمومی” با درخواست حفظ مجاهدین درلیست سیاه وصدورمجوزکشتارهزاران پناهنده بیگناه وغیرمسلح که باشما هم عقیده نیستند خلط مبحث نیست؟!
گفته اید :
“سرکوبهای گستردهی مخالفان، سلطانيسمی تهاجمی وبسياری دلايل ديگرنشان میدهند که این رژيم کريه به سوی زبالهدان تاريخ میرود. ودرعین حال، با نخستين بمبی که درايران فرود بيايد، تمام این ملت زيرآن بمبها متحدخواهند شد، دقیقاً درهمان اوقاتی که اين ستون پنجمیهای پسامدرن واشينگتنی ولس آنجلسی سواراس-یو-ویهایشان میشوند و به نزدیکترين بزرگراهها در جستوجوی پناهگاهی میگریزند. چه کسی الآن کنعان مکیه، احمد چلبی و فؤاد عجمی را به خاطر دارد؟ نامهای نانجیبِ آنها که تحریکگر خشونت علیه عراق بود، اکنون پيداست و به حق روشن است که چرا از ياد رفتهاند.“
ومن می گویم :
احاله سقوط رژیمی که بانیرنگ برباورهای دینی مردم سوارشده است به بسترتاریخ ونه کنش مردم ایران باحمایت جامعه بین الملل یک شعاردهان پرکن وخوشخیالی پیش نبوده که اکنون درجامعه خسته ایرانی نیزرنگ باخته است ضمن آنکه این ادعا مشابه همان تاکتیکی است که برخی ازهمفکران شما درخصوص تحریم ها درپیش گرفتند بطوریکه تا آنجا که درتوان آنها بود با اعمال تحریم ها برعلیه رژیم مخالفت کردند وکوس عدم کارآیی زدند ووقتی نیزکه با گذشت دوسال دیدند صدای آنهابه جایی نمی رسدوآمریکا واروپا سخت مشغول کارخود می باشند ازطرف دیگربام افتاده وکودکانه مدعی شدند که اکنون دیگرتحریم هااثرخودراگذاشته است وبه آخرخط رسیده است بهتراست غرب وآمریکا ازطریق دیپلماسی وگفتگوبارژیم مسکلات خودرابارژیم حاکم برایران حل کند!! براستی این افراد که شاهد صدورپنج قطعنامه ازسوی شورای امنیت سازمان ملل وبراساس بند 7 منشورآن بوده اند باورداشته اند که پس ازتحریم ومحاصره آقتصادی فازبعدی حل مشکل باایران از طریق سیاسی و دیپلماسی ونه اقدام نظامی است؟!
اما درخصوص ترویج شعاردروغین اتحاد ایرانیان با فرود نخستین بمب که نسخه روشنفکری فیلم ” اخراجی ها” ی مسعودده نمکی وحمید داوودآبادی است متاسفانه این روزها این سناریو نیزرنگ باخته است ونظرسنجی شبکه هایی که به حفظ استراتژیک نظام وآخوندها اعتقاد دارند نظیربی بی سی فارسی نیزبراینکه مردم ایران سرنگونی رژیم رااولویت اول زندگی وسرنوشت خودمی دانند اظهرمن الشمس است گرچه بهترین نظرسنجی گذری درتهران وشهرهای ایران، گوش جان سپردن به نظرمردم درتاکسی واتوبوس وسایروسائط نقلیه عمومی است که نمونه آنرا درانفجارمرکزموشکی ملارد سپاه و خوشحالی مردم وبالاخص جوانان ازتصورشروع تهاجم اسرائیل یاآمریکا به نهادهای سرکوبگرراشاهدبوده ایم واتفاقا بهمین دلیل آن 157 روشنفکربرلزوم جلوگیری ازجنگ توسط رژیم دربیانیه خود تاکید داشتند زیرا ادامه وضعیت موجود جز تضعیف روحیه ملی گرایی درایرانیان نتیجه ای رابدنبال نخواهدداشت.
حمیددباشی دربخش دیگری ازنوشته خود به مصاحبه عابد توانچه جوان دانشجویی که یکی دوسالی راهم درزندان سپری کرده آویزان شده وازقول وی می گوید:
” من می خواهم زندگی کنم واگرهم قرارباشد برای چیزی بمیرم، هوشمندانه وازروی اراده ی مختار برای آرمانهایم بمیرم و تاکید می کنم که فقط برای جان خودم تعیین تکلیف می کنم نه برای مرگ ۲۵ نفربه ازای هر ۱۰۰۰ نفر ایرانی (تخمین ادعایی آقایان که می گویند درصورت مداخله بشردوستانه درایران نزدیک به 2 میلیون نفرجان خودراازدست خواهندداد وبااین تاکتیک به مرگ می گیرندتا مردم ایران به تب تحمل رژیم تبهکارومافیایی آخوندی با بیش ازیک میلیون ودویست هزارکشته جنگ وجاده ای وانقلاب راضی بشوند)
وازقول همان جوجه کمونیست مشمول عفو رهبری ادامه می دهد
” شماهم لطفا تا وقتی که ریسک مردنتان درحمله ی نظامی آمریکابه ایران به دلیل اینکه درواشنگتن هستید وازهر
طرف با ایران یک اقیانوس ویکی دوقاره فاصله دارید دقیقا برابرصفراست راجع به مرگ بنده وامثال بنده که ساکن ایران هستیم اظهارنظرنفرمائید وهیزم زیرآتش «حمله ی خارجی» نریزید.
آویزان شدن دباشی به عابد توانچه جوانی بیست وچندساله دارای افکارمارکسیستی یعنی فلسفه ای که بافروپاشی شوروی به زباله دان تاریخ فرستاده شده است وبقایای آن نیزتنهادرسایه رژیم تبهکارومافیایی پوتین ودیناسورهایی چون فیدل کاسترو و کیم ایل جونگ وچین استحاله شده درکاپیتالیزم روبه زوال به حیات خودادامه می دهد بیشتربه جوک شبیه است این جوان فلک زده اگردردوران طلایی خمینی به بلوغ رسیده بود ویا ده سال زدودتردنیا آمده بود تاشاهد وقایع جنگ سرد باشد ویا حتی بجای سپری کردن یکی دوسال ازعمرخود درزندان بسته جمهوری اسلامی امکان سفربه یک کشورغربی یا کشوری کمونیستی راداشت اکنون به قول شما به استالینست ستیزه جویی تبدیل شده بود که درکالیفرنیا ماشین اس یو وی سوارمی شد و رویای حمله به جمهوری اسلامی رادرسرمی پروراند!!
دباشی دربخش دیگری ازمقاله خودمی نویسد:
” سر برآوردن ستون پنجمیهای پسامدرن درواقع تحول مثبتی برای آيندهی دموکراسی درايران است چون درواقع همهی توهمات يکپارچگی دروغين ميان معترضان درداخل وخارج ایران رنگ میبازد وشکافهای روشنتری پديدارمیشوند. چهرههای برجستهای که نامشان با مؤسسهی واشنگتن برای سياست خاور دور، مؤسسهی بوش، وموقوفهی ملی دموکراسی، گره خورده است اکنون پرچمداران ائتلافی استواربا نيروهای صهيونيست-نئوکان داخل ايالات متحده هستند حتی تا مرز تحریک آنها به حمله به ايران میروند تا ايران را برایشان آزاد کنند.
دراینکه سربرآوردن گروه ضدسیاستهای جنگ طلبانه رژیم جمهوری اسلامی (یا بقول شما ستون پنجم های پسامدرنی) طلیعه مثبتی برای آینده دموکراسی درایران است شک نکنید وایکاش این جریان درهمان اواخردوره ریاست جمهوری هاشمی رخ می داد تا رهبری فریبکاررژیم که سودایی جزنمایش اصلاح طلبی باانتخاب محمدخاتمی وپس ازآن معرفی دروغین جنبش سبزبعنوان بدیل خود نداشت زودترافشاء می شد و15سال عمراین ملت به یاد دوران طلایی امام وارزشهای گرانبهایش (که اکنون ثمره های آنرا درفقروفساد وتبعیض بی نهایت وبی اعتباری درعرصه بین الملل وبردن کشورتالبه جنگ ویرانگردیگرشاهد هستیم ) هدرنمی رفت.
ایکاش این تهدید به حمله اسرائیل به ایران 15سال پیش اتفاق می افتاد تاجنبش رنگین کمان مردم ایران رنگ جعلی سبز بخود نمی گرفت وفدائ
یان خامنه ای ورژیم جنایتکارش درلباس صلح طلبی وباشعارهای ضدجنگ دلال کارتل های نفتی و شرکتهای چندملیتی هفت خواهران نشده ومیلیونها دلاربه جیب نمی زدند.
آقای دباشی درپایان مقاله خود متوهمانه دست به استمناء فکری زده ونهان خودراکه بازسازی نظام کمونیستی بطوراحمقانه ای لومی دهد ومی گوید:
” ما بنيادی مستحکم داریم (جسارت اين رؤيا را دارم) برای پديد آمدن يک چپ جديد ازخاکسترهای جنبش اصلاحی دههی ۱۹۹۰، که بعضی نيروهای پيشرو ازدل آن رستهاند. بقیهی آنها یا به عرفانشان برگشتهاند يا به ستون پنجمیها پيوستهاند يا همهی اعتراضهایشان را وانهادهاند وبه صف چپِ نوپديد پيوستهاند. این شکافها صداهای معترض را ضعیف نخواهد کرد. اين رخداد درواقع باعث تقويت آيندهی دموکراتيک جمهوریای خواهد شد که خواهی-نخواهی جانشين اين حاکميت دينی متجاوزخواهد شد.“
گفت شتردرخواب بیند پنبه دانه بعبارتی همان خوابی که رفقای توده ای شما برای نفوذ درنظام وکشاندن آن به سمت شوروی داشتند ودیدید که جگونه ملاها پس ازاستفاده ازآنها جهت بازسازی سازمان های اطلاعاتی وامنیتی وشکنجه گاه ها وتربیت بازجویان اعتراف گیرتلویزیونی یکشبه آنها رابه چوبه ها ی دارسپردند وکسی نیست بوی بگوید حمایت ازرژیم ایران و بعنوان بخشی ازمشی سیاسی کشورهای بازمانده برخاکسترشوروی که اینهمه صغراوکبری ودم ازوطن پرستی وصلح طلبی وشعارهای ضدجنگ ومتهم کردن دیگران به ستون پنجم امپریالیزم بانام مستعارپسامدرن نداشت
ملت وجوانان ایران که ازفردای پیروزی انقلاب شاهد کشته شدن گروه گروه جوانان کشورتحت عنوان الحاد، کفرونفاق توسط رژیم اسلامی وبااتهام وابستگی به بلوک های کمونیستی ازهمه نوع (روسی، چینی، البانی ها ، کامبوجی وآمریکای لاتینی) آن وحتی مجاهدین تحت عنوان مارکسیست اسلامی بوده اند ازخود می پرسند کدام ایدئولوژی وکشورها بخوداجازه می دهند که اینچنین بقول شما ستون پنجم هایشان دسته دسته به چوبه دارسپرده شوند ونهایتا پس ازپاکسازی کامل کشورازآنها (که لابد برای رضای خدا وبرافراختن پرچم توحید صورت گرفته است) تنهاحامیان همان رژیم دینی وآخوندی درجهان همان کشورهای کمونیستی یعنی چین؛ شوروی، کره شمالی، کوبا، بیلوروس و…باشند؟!
جناب آقای دباشی وشرکاء محترم می دانم این چندمیلیون دلاری که به پاس لابی ها برای جفت وجورکردن رژیم با دولت آمریکا تحت عناوین مختلف دریافت کرده اید زیرزبانتان مزه کرده است ولی صادقانه وباتوجه به تجربه ای که ذکرآن در بالارفت وخودتان نیزبربخش های ازآن تحت عنوان ” رستن نیروها، گرایش به عرفان وپیوستن به ستون پنجم” اعتراف کرده اید می گویم باورکنید ایفای نقش ستون پنجمی درایران برای تفکری که به زباله دان تاریخ سپرده شده است آخرو عاقبت خوبی ندارد وره به ترکستان دارد بالاخص اینکه دستمزد آنهم ازسوی کارتل های نفتی وهفت خواهرانی چون تکزاکو وچورون تامین شود که تنها بدنبال عادی کردن روابط ایران وآمریکا برای خالی کردن ذخائرنفت وگارکشوروبه قیمت تحمیل فقر وفلاکت برملت بیچاره وبدبخت آن باشد.
ادامه دارد