چندی قبل گنجی درمطلبی تحت عنوان “القاعده خوب، القاعده بد” بامقایسه مبارزان سوریه با تروریستهای القاعده وحمایت دولتهای غربی وآمریکا ازمخالفان سوری مقایسه بی ارتباط فوق را مبتنی برسیاست استانداردهای دوگانه را دانسته وبااستفاده ازآن سعی کرده است مبارزات مردم سوریه راخدشه دارنماید
البته هیچکس منکرحضورعناصرسلفی درصفوف مردم ومخالفان رژیم سوریه یا استفاده آمریکا ازمعیارهای دوگانه نمی باشد اما اینکه به همین دلیل بخواهیم بطورتلویحی جنبش رهاییبخش سوریه رامورد نفی قراربدهیم امری کاملا غیرمنصفانه وناعادلانه است درست نظیراینکه بخواهیم به اشغال افغانستان توسط قوای شوروی به بهانه حضورالقاعده درصفوف مبارزان یا حمایت آمریکا ازمجاهدین افغان یاقرارگرفتن شورای ملی مقاومت ومجاهدین خلق ایران درلیست سازمانهای تروریستی آمریکا مشروعیت ببخشیم
اکبرگنجی که بارها درمطالب خود وی را به بازگشت به خویشتن خویش فراخوانده وازوی خواسته ام بجای نظریه پردازی های کذایی به همان جایگاه خبرنگاری خود برگردد درنوشته اخیرخود تحت عنوان “راه حل بالایی ها وپایینی ها برای نجات ایران وایرانیان صراحتا درخدمت سیاست های استراتزیک رژیم درآمده وسرنگونی رژیم را که خواست قلبی آحاد وتک تک ایرانیان است مساوی با نابودی ایران وایرانیان قلمداد کرده است
وی درمقاله خود دو راه حل بنام “راه حل بالایی ها” یا حاکمیت و”راه حل پایینی ها” یا مردم ومخالفان را مدنظرقرارمی دهد وبرای اولین راه حل دواقدام “حداقلی” و”حداکثری” راتعریف می کند. درگزینه حداقلی راه حل حاکمیتی که ظاهرا مدنظروی بوده ومی تواند خامنه ای ورژیم وی راازدچارشدن به سرنوشت رژیم های صدام حسین، سرهنگ قذافی،بشار اسد و…جلوگیری نماید گنجی چهارپیشنهاد ودرواقع برنامه می دهد که عبارتند ازآزادی کلیه ی زندانیان سیاسی و عقیدتی، احزاب ورسانه های تعطیل شده (عمدتا متعلق به اصلاح طلبان ونه سایرگروهها)، برگزاری انتخابات آزادرقابتی بدون دخالت شورای نگهبان واجازه برگزاری تجمع به احزاب وسازمانهای سیاسی که درواقع همان درخواستهای مقامات ناراضی حکومتی چون هاشمی وخاتمی وموسوی وکروبی و شرایطی مشابه 18 ماهه دوره اول ریاست جمهوری خاتمی است.
دربخش دیگری که نوع پیشرفته توهمات وخیال پردازی اکبرگنجی تحت عنوان ” اقدام حداکثری” است مواردی نظیرحذف اصل ولایت فقیه، بخش های اسلامی بودن- یا به تعبیر درست تر اجرای شریعت- نظام سیاسی، شورای نگهبان وجایگزین کردن دادگاه یا مفسرقانون اساسی لحاظ گردیده و“اجرای بی قید وشرط اعلامیه ی جهانی حقوق بشر و کلیه ی کنوانسیون های حقوق سیاسی ومدنی وجنسی بین المللی“. بعنوان اصل اول قانون اساسی مدنظرحاکمیت یا بالایی ها قرارمی گیرد!!
وی سپس نتیجه می گیرد تحت این شرایط اسلام از”قلمرودولت”خارج شده اما در”قلمروخصوصی” و“حوزه ی عمومی” حضورداشته ومی تواند مبلغ ارزشهایی چون عدالت، صلح، معنویت و اخلاق باشد. اسلام برنده ی این تغییر خواهد بود، چرا که دیگرسرکوب ها وفسادها وجنایات رژیم سیاسی به پای اونوشته نخواهد شد. سهل است، حتی می تواند ناقد این گونه اقدامات باشد.
اکبرگنجی همچنین ادعا می کند که ” اگرآیت الله خامنه ای مدیریت این فرآیند مسالمت آمیزگذاربه دموکراسی را دردست گیرد، حتی می تواند نامی نیک ازخود به یادگاربگذارد. بعبارتی ایشان ازدیکتاتورمی خواهد که برخلاف ذات وماهیت وجودی خود رهبراصلاحات بشود نظیراینکه ازکاه بخواهیم داوطلبانه تبدیل به زعفران بشود!!
اما هنوزسربزرگ ماجرازیرلحاف است وماهیت تفکرات گنجی (که نظیرشاه وخمینی وخامنه ای نابودی رژیم رامساوی با نابودی ایران وایرانیان می داند) دربخش دوم با راه پایینی ها بخوبی نشان داده می شود.
گنجی درخصوص راه حل پایینی ها یعنی مردم وگروههای سیاسی، ملی وعقیدتی مخالف رژیم با اذعان به عدم منافع واهداف واحد دراین گروهها که وی آنها راجبهه می خواند معتقد به “میزمخافان” بعنوان نمادسیاسی آنهاست که وزن اجتماعی هریک ازاین گروهها سهمیه وی رادراپوزیسیون تعیین می کند. وی افرادی نظیرنلسون ماندلا، لخ والسا، آنگ سوچی ودیگران رابعنوان نمادپایینی ها معرفی می کند.
اکبرگنجی سپس دریک مانورنابخردانه برنامه پایینی ها(مردم) رابایک جمله به “اقدام حداقلی” برنامه بالایی ها(حاکمیت) پیوند زده ونتیجه می گیرد که نهاییتا این امرفرصت رادراختیارپایینی هاقرارمی دهد عبارت زیرعینا ازسوی گنجی است:
“پائینی ها باید یک برنامه ی مورد توافق درباره ی گذارمسالمت آمیزبه دموکراسی تهیه و آن را اعلام کنند. هربرنامه ای به طورطبیعی شامل “اقدام حداقلی” که دربالا ذکرشد خواهد بود. همان مطالبات حداقلی، گشایش های بسیاری انجام خواهد داد و فرصت های زیادی برای عمل جمعی پدید خواهد آورد.
وی نظیربالایی ها برای برنامه پایینی ها نیزویژگی هایی را نظیرنفی توسل به خشونت، تاکید برمبارزات مسالمت آمیز، روشن کردن تکلیف باگذشته ها وسرکوبهاست وی دراین راستا به اصل “ببخش وفراموش نکن” استناد کرده ومی گوید هدف محاکمات نباید اشخاص ومقامات رژیم بلکه باید صرفا روشن کردن فرآیندهایی باشد که خشونت وسرکوب منجرشده است ومکانیزم اجرایی آنرانیزکمیته های حقیقت یاب ذکرمی کند. گنجی درادامه همین بحث بااشاره به اینکه دموکراسی محصول موازنه قوابین دولت وجامعه مدنی است تنها راه ایجاد نظام دموکراتیک را تقویت نهادهای مدنی ازقبیل اتحادیه های کارگری می داندکه ازطریق نافرمانی مدنی شکل می گیرند.
گنجی معتقد است باقدرتمندی مردم (پایینی ها) به روش فوق زمامداران (بالایی ها) ناچاربه نشستن درپشت میزمذاکره یا همان “میزمخالفان” شده وبه برگزاری “انتخابات آزاد” ونهایتا انتقال قدرت به مردم تن خواهند داد وی می گوید بااین روش چون پایینی ها به طریق دموکراتیک به پیروزی می رسند ازاعمال خشونت وانتقام گیری خودداری وبارعایت اصول حقوق بشری وتغییرقانون اساسی به روشی دموکراتیک ازجمهوری اسلامی عبورخواهند کرد درست برخلاف روش براندازی وسرنگونی که به نابودی ایران وایرانیان می انجامد!! دراین خصوص نیزعینا عبارت بکاررفته ازسوی گنجی آورده می شود تا ماهیت وذات تفکرات وی که دقیقا مشابه تفکرات شاه وخمینی (مبنی برتبدیل ایران به ایرانستان درصورت سرنگونی رژیم) به معرض قضاوت عموم گذاشته شود . وی می گوید:
“وداع با استبداد وگذاربه نظام دموکراتیک ملتزم به آزادی وحقوق بشر است ، نه عبورازجمهوری اسلامی به نابودی ایران وایرانیان. اگربه ایران وایرانیان دلبستگی داریم، باید روندهایی را برسازیم که به نظام دموکراتیک سکولار منتهی شود، نه این که وارد فرآیندی شویم، یا فرآیندهایی را توجیه کنیم، که نابودی ایران پیامد منطقی آن است. دو پروژه ی متفاوت و متعارض وجود دارد:اولی گذاراز جمهوری اسلامی به نظام دموکراتیک باحفظ ایران ودومی نابودی جمهوری اسلامی به قیمت نابودی ایران وایرانیان.
نویسنده کتاب تاریکخانه اشباح که درابتداء مطلب دوراه “بالایی ها” و”پایینی ها” را بصورت اقدامات ” حداقلی” و”حداکثری” باذکر ویژگیهای هریک به خواننده ومخاطب خود القاء می کند به اقدامات “حداکثری پایینی ها” که می رسد به یکباره آنراتنها دریک عبارت چهارکلمه ای وبدون هرگونه توضیحی تحت عنوان “نابودی جمهوری اسلامی به قیمت نابودی ایران وایرانیان” خلاصه می کند آیا دفاعی جانانه ترازاین ازرژیم وبقای آن ورهبرانش می توان کرد؟!
آیا توهمات بکاررفته ازسوی گنجی مبنی برتن دادن رژیم (بالایی ها) به اقدامات حداقلی(آزادی زندانیان سیاسی ، احزاب ورسانه ها، برگزاری انتخابات آزاد) وسپس حداکثری (حذف اصل ولایت فقیه، توقف اجرای احکام شریعت، انحلال شورای نگهبان و استوارکردن قانون اساسی ) وسپس گره زدن آن با مقاومت مدنی پایینی ها برای رژیمی که حتی برگزاری دعای کمیل ونمازجماعت که هیچ حتی شرکت درمراسم ختم رانیزتحمل نمی کند امری ذهنی وبیگانه با جهان خارج وواقعیتهای موجود ایران نیست؟!
آقای گنجی که به بهانه نفی خشونت ازمحاکمه ومجازات رهبران ومقامات سابق رژیم وحشت داشته وهمواره ازآن با عناوینی چون خشونت وکینه وتنفریاد می کند (که البته نگرانی وی قابل درک است) هیچگاه معلوم نمی کند اگرقرارباشد تغییریااصلاح دریک رژیم که کمترین اقدام وی کشتن 150 نفربه دلیل شرکت دراعتراضات خیابانی دریک انتخابات است ازطریق بالایی ها ویامقاومت مدنی پایینی ها وبدون ترس ازمجازات آمران وعاملین جنایات صورت گیرد چه دلیلی برای تغییریاعبورازچنین نظامی خواهدبود؟!
نویسنده عالیجنابان خاکستری وسرخپوش تن دادن پایینی ها به مقاومت مدنی را تنها راه حل دموکراتیک تغییردرایران دانسته وبا ممزوج کردن آن با اقدامات حداقلی بالایی ها سرخوشانه می گوید باچنین روش های مسالمت آمیزدیگرجامعه به سیکل خشونت گرفتارنخواهد شد وکسانی که باروش دموکراتیک به پیروزی برسند ازاعمال خشونت وتثبیت مجدد دیکتاتوری پرهیزخواهند کرد!
مامی گوییم آقای گنجی دومثال روشن درپیش روی ماقراردارد اول انقلاب ایران که باشعار”گل درمقابل گلوله” واعلام بیطرفی ارتش به پیروزی رسید ولی ازهمان فردای انقلاب جوخه های اعدام درپشت بام مدرسه رفاه آغازبکارکرد وتا هم اکنون که 34 سال از پیروزی انقلاب کذایی مان می گذرد هنوزدادگاههای انقلاب مشغول به صدوراحکام اعدام وبنیادمستضعفان وستاداجرایی فرمان امام مشغول مصادره اموال می باشند. آیا اعلام بیطرفی ارتش وترک کشورتوسط دیکتاتورسابق (باهدف جلوگیری ازخونریزی واعمال خشونت) به نفی خشونت وبه قول شما کینه وتنفرانجامید.
درسوریه مشابه ایران ودیگرکشورهای مشمول بهارعربی مردم آن کشوربرای مطالبه حقوق ازدست رفته خود به طورمسالمت آمیزبه خیابانها ریختند وبشاراسد فرزند خلف حافظ اسد با تصوراینکه دردهه 80 میلادی به سرمی برد با رهبری داهیانه خامنه ای دیوانه وار به روی تظاهرکنندگان آتش می گشاید با این تصورکه نظیرکشتارجمعی شهرحماء درسه دهه قبل می تواند حاکمیت خود را برمردم سوریه برای یکی دو دهه دیگرتضمین نماید آیا پاسخ تظاهرات خیابانی کشتن 25 هزارنفر بود؟ آیا چنین مردمی وارتش ملی آن کشور حق ندارند برای خود ارتش آزاد تشکیل داده وبا حداقل امکانات به دفاع ازخودبه پردازند؟ آیا اگرجند دولت سنی ویا گروه سلفی نیزبا استفاده ازنادیده گرفتن حق دفاع ازمردم توسط رژیم بشاراسد وقتل عام هزاران زن وکودک به کمک هم مسلکان خود بشتابند اینکار باید خشونت تلقی بشود؟ چگونه است که همین اقدام در افغانستان (درزمان اشغال آن کشورتوسط شوروی) یا بوسنی هرزوگوین و چچن تقدیس می شود ولی به سوریه و ایران که می رسد تبدیل به خشونت وکینه ونفرت می شود مگرنه اینکه ازقدیم گفته اند ” کسی که بادمی کاردتوفان درومی کند” یا “آسیاب به نوبت”.
آقای گنجی درهمین کشورهای مشمول بهارعربی وسقوط دیکتاتورهای وابسته به غرب وشرق بنگرند که کدام دیکتاتورها یابدون خونریزی ویا باحداقل تخریب وکشتارها تن به مطالبات مردم خود دادند وکدام دیکتاتورها کشورخود راتاپای نابابودی کامل برای حفظ خودبراریکه قدرت پیش برده ومی برند تنها نیم نگاهی به رفتارشاه ایران، صدام حسبن، بن علی،حسنی مبارک، عبدالله صالح، قذافی، بشاراسد وخامنه ای بامخالفان خود همگان رابه پاسخ موردنظرمان خواهدرساند.
ایکاش ایشان همانطورکه برای راه حل “بالایی ها” اقدامات “حداقلی”و”حداکثری”راشرح وبسط داده اند درخصوص “پایینی ها” نیزهمین رویه راادامه وبیکباره باعبورازاقدامات “حداقلی پایینی ها” گزینه تغییروسرنگونی رژیم را تنها دریک جمله مصادف با نابودی ایران وایرانیان نمی گرفتند وخود رابه ماموربی جیرومواجب رژیم تبدیل نمی کردند.