5- سردارسپاه درخصوص فقدان مشروعیت خامنه ای وقوای سه گانه چنین می گوید:
” رهبری که مجلس را به قول تو از ریخت انداخته وهمه نمایندگان را به عده ای چاپلوس و بی اراده تغییرهویت داده، رهبری که دولت مطلوبش از خفیف ترین دولت هاست و آدم را به یاد حاکمان بی خرد دوره قاجارمی اندازد، رهبری که دستگاه قضایی اش دستمال بیت مکرمش است، ورهبری که همه سرمایه اش را درقمارزندگی اش به دست سپاه سپرده تا سپاه همین سرمایه را درچیزی به اسم “ماندن برقدرت” برایش سرمایه گذاری کند، این رهبرمدتهاست که خود به دست خود ساقط شده. طبق همان موازین واصولی که درعرف وشرع، حقانیت وبقای یک ولی فقیه را با آن می سنجند. مگرمی شود ولی فقیهی دستش به خون مردم آلوده شده باشد وهنوزنورچشمی خدا باشد؟”.
6- وی درخصوص ذات تبهکارانه حاکم برسپاه ونحوه انتصاب فرماندهی سرکوبگرآن بایکی دوجمله زیبا آنرا اینگونه توصیف می کند:
” دریکی ازنوشته هایت بخوبی به جریان حکم فرماندهی قرارگاه ثارالله اشاره کرده ای. رهبرازآقای رحیم صفوی (درخردادماه 76) پرسید اگرمردم ریختند به خیابانها وزدند وشکستند وآتش زدند حاضری با تانک ازرویشان بگذری؟ رحیم صفوی گفت بله و آقا حکمش را داد دستش.“
وادامه می دهد:
” این سرداران وسران سپاهی که من می شناسم هیچ راه برگشتی ندارند. اینها به همین راه با سماجت ادامه خواهند داد. اگرشده یک ملیون نفرازمردم ایران را به گلوله ببندند وبکشند که خود بمانند حتما این کاررا می کنند. هم پول دارند هم اسلحه. تنها امید من به پاسدارانی است که به قول تو پاک وانسان هستند. اینها ازداخل سپاه با سپاه دست به یقه خواهند شد. ما نیزمانده بودیم برای یک چنین روزهایی. اما شناسایی شدیم یا بی گداربه آب زدیم واخراج شدیم. اما نوید بدهم که درداخل سپاه فراوانند پاسدارانی که اصل ونسب دارند ونمی خواهند واجازه نمی دهند دستشان به خون مردم آلوده شود .
ودرفرازی دیگرمی گوید:
” این نامه را بخاطراین برای تو می نویسم که به مردم بگویم هنوزنیزدرسپاه سرداران وافسرانی هستند که نسبت به جنایت ها وخیانت های سپاه حساس ومعترضند ومانده اند تا روزی به مردم بپیوندند که ضرورت آن بیشترازامروزاست. روزی که سپاه خواه ناخواه به روی مردم آتش خواهد گشود وپرونده اش را به خون مردم خواهد آلود تا شخصیت دریده ای که پیدا کرده کامل شود.“
ونهایتا می گوید:
” من به تومی گویم که سپاه تاگلو درفساد وغارت وخون فرورفته است”
7- سردارسپاه درخصوص تقلب درانتخابات خرداد88 که بادستورمستقیم خامنه ای به سپاه صورت گرقت چنین می گوید:
” من بدلیل شاخص بودن مسئولیتم هرچه بگویم شناسایی می شوم. مجبورم کلی بگویم وبگذرم. سپاه رسما برای حذف آقای میرحسین موسوی برنامه ریزی کرد و مستقیم ازخود رهبردستخط داشت و قدم به قدم هم با خود رهبرهماهنگ شد وقدم به قدم هم برای زدن ها وکشتن هایش ازبیت معظم اجازه گرفت.“
8- درخصوص جنایت تابستان 67 وکشتارجمعی اعضاء وهواداران مجاهدین خلق با لحنی که بیانگرهمدردی باقربانیان وپشیمانی کامل وی وسردارانی چون ازاین تبهکاری هاست چنین می گوید:
” من حالا می فهمم خروج یک کمپرسی جنازه جوانان هجده ونوزده ساله ازدرزندان اوین درسال شصت وهفت هیچ تعریفی جزجنایت نداشته ومن که سالها پیش این کمپرسی های پرازجنازه را به چشم خود دیده بودم وآن را به اسم ضرورت انقلابی توجیه کرده بودم، یک کوربه تمام معنا بوده ام. کوری که به صورت ظاهرچشم داشته اما جنایت را به ضرورت تفسیرکرده و از روی خون بچه های مردم گذشته وبرآن پا نهاده است.“
9- درخصوص برخورد با این سرداران وافسران توسطنهاد سرکوبگرحفاظت اطلاعات ودادگاههای امنیتی که بیانگراحتیاط کامل این نهادها جهت جلوگیری ازشورش درسپاه می باشد چنین می گوید:
” اول حرف ازاعدام زدند. که دستجمعی اعدامتان می کنیم. بعدش که دیدند ما تا پای مرگ ایستاده ایم خودشان کوتاه آمدند وما را به حبس های ده سال وهفت سال وپنج سال محکوم کردند وبعدا خودشان با وساطت این وآن که انصاف نیست اینها ازاستوانه های سپاه هستند، منت اغماض واخراج وبازنشستگی راحلقه گوشمان کردند. باورکن نوری زاد عزیز ازروزی که اخراج شده ام پرده های جهل یکی یکی ازمقابل چشمانم کناررفته است. حالا می فهمم که چرا یک جوان هجده ساله چیزهایی را با مراجعه به عقل ساده خود می فهمیده ومن با عقل بسیط خود همانها را نمی فهمیدم.“
10- وی درپایان نامه خود برروی کارآوردن احمدی نژاد توسط خامنه ای وخسارات جبران ناپذیراین امربرکشورچنین شهادت می دهد:
” حرف آخر من درباره این روزهای مردم بی دفاع ایران است که اسیرمشتی ابله شده اند. این رییس جمهوری ابلهی که می گفت: “آنقدرقطعنامه برعلیه ما صادر کنند تا قطعنامه دونشون پاره بشه” بیاید واین بساط بین المللی را که علیه ما پهن شده جمع کند. رییس جمهوری که دلبخواه شخص رهبربود واوهمه چیزش را فدای بالاآمدنش کرد حالا بیاید واین فلاکت را از سرایران وایرانی کناربزند.
نامه فوق ومحورهای مطرح شده درآن نشان ازوضعیت واقعی ودرشرف انفجاردرسپاه ونهادهای نظامی می دهد اینکه چگونه می شود ازاین پتانسیل برای سرنگونی رژیم وبعنوان مکمل مقاومت داخلی ومدنی مردم استفاده کرد نیازبه بحثی طولانی دارد ولی به اجمال می تواند گفت که شاید تنها راه جلوگیری ازتهاجم خارجی وتداوم استبداد حاکم که هردونهایتا نابودی کشورمی انجامد اتحاد مردم ایران، سازماندهی اپوزیسیون وبکارگیری نیروی عظیم نظامیان متصل به مردم است.
ازنظرنگارنده وباتجربه مختصری که دراموراجرایی داشته ام این بشارت را به ملت ایران ومخاطبین خود می دهم که بر اساس تعالیم کلاسیک زیرساختهای تغییررژیم درکشورکه عمدتا ناشی ازعوامل داخلی نظیرسوء رهبری ومدیریت کشورمی باشد به مراتب آماده ترازدوران رژیم سابق وکشورهای عربی است وتنها دلایل بقاء رژیم چیزی نیست جز درآمد بادآورده رژیم وناشی ازدلارهای نفتی، سوء مدیریت اپوزیسیون وخواست ابرقدرتهای غربی وشرقی که به دلایلی با ارجحیت دادن منافع درازمدت خود بردیگرامورزمینه استمرارعمراین رژیم رافراهم می آورند والبته دیری نخواهید پایید که همین کشورهای غربی واپوزیسیون با چراغ بدنبال استراتژیست ها وفرماندهان چون احمدشاه مسعود بگردند که توانایی تغییراوضاع به نفع مردم راداشته باشند. فرماندهانی که شایدناشناس درچندقدمی ما با کارنامه ای سرشارازدلاوری ووطن پرستی باشند.
رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند چنان نماند وچنین نیزهم نخواهدماند
———————————————————————————-
زمهربانی جانان طمع مبرحافظ که نقش جورونشان ستم نخواهدماند