• May 24, 2010

حاشیه ای بر نامه دکترسروش به مراجع دینی

حاشیه ای بر نامه دکترسروش به مراجع دینی

حاشیه ای بر نامه دکترسروش به مراجع دینی 150 150 شوالیه پارسی


دکترسروش راازایام جوانی شناخته، خودراازشاگردان وی می دانم وبه این شاگردی خود افتخارمی کنم اما این حق استادی مانع انتقاد به ایشان نمی باشد همانطوریکه درخصوص سایردوستان همرزم این رویه راداشته ام

باسروش ازکتاب ” مادرکدام جهان زندگی می کنیم” وی آشناشدم. درآن کتاب وی درتایید تکثرگرایی معتقدبود باندازه انسانهای روی کره خاکی جهان بینی وجوددارد وکسانی که سعی می کنند جهان بینی خاصی رابرانسانها حاکم کنند آب درهاون می کوبند. اکنون سی سال ازمطالعه آن کتاب ودیگرکتابهای وی می گذرد ومن هنوزازآن سرچشمه سیراب نشده ام

طی اینمدت تغییروتحولات زیادی اتفاق افتاده است وبرای استادبیشترازماشاگردان وی، ایشان ازریاست دانشکده الهیات به دبیری ستادانقلاب فرهنگی رسیده وپس ازسالهاخدمت وبه تعبیربرخی خیانت ازحاکمیت فاصله گرفته وبه تدریس دردانشگاه وشرح نهج البلاغه آن منشوربی نظیرحکومت ودینداری وتشکیل جلساتی (که بعداازسوی محافظه کاران به حلقه کیان معروف گردید) همت گماشت افرادی نظیراکبرگنجی ومحسن سازگاراازمحصولات آن کارخانه بودند

دکترسروش بامایه ای که درعرفان دارد دست به تفسیرمثنوی معنوی ودیوان حافظ زده ویافته های خودراجرعه جرعه به تشنگان معرفت آن عالمان دنیای ظاهروباطن می نوشانید که تااین اواخردرواشنگتن ادامه داشت وانشاالله ادامه خواهدداشت وی همچنین بموازات آن غواصی درعالم عرفان دست به ارائه قرائتهای جدیدی ازقرآن ووحی والزامات دینی(دین حداقلی وحداکثری) وبیان حق وتکلیف درحوزه علوم انسانی ودین زد که انصافا درآشفته بازارتجارت دین مباحثی انقلابی بود و فریادهایی که ازسوی امثال مصباح یزدی وحسین شریعتمداری دربربادرفتن دین ازسوی دکتربه هوارفت خودمطلب راازهرتوضیحی بی نیازمی کند

امامشکلی که اخیرادررابطه بااستاداحساس می شودوالبته شامل سایرکادرهای دیگرهم که این سالهابه غرب هجرت کرده اندنیزمی شودبحث جایگاه ایشان درمبارزات سیاسی مردم ایران می باشد دکترسروش درهمین سالهای اخیربه حق بدلیل ارائه نظریات بدیع درعرصه دین وعرفان ازسوی برخی انجمنها یانشریات معتبرخارجی بعنوان یکی ازچهره های تاثیرگذاردرکشورمان معرفی شده بود وحیف است که این سرمایه وثروت ملی درعرصه جاری سیاست هزینه شود عرصه ای که وی راازچهره اصلی اش بعنوان یک منبع فکری وایدئولوگ دورکرده وبه چهره یک باصطلاح روشنفکردینی یا روشنفکردیندارویافعال سیاسی تبدیل نماید

نگارنده طی ده سال اخیرجفاکاریهایی راکه ازسوی حاکمیت وعوامل دست نشانده اش نسبت به ایشان رفته است ازآتش زدن مرغ آمین تاممنوع التدریس کردنش رارصدنموده وگرچه رفیق نزدیک ایشان نمی باشم ولی همواره ازاین ظلمی که برایشان رفته وتعریفی جزفرهنگ سوزی ندارد خون دل خورده ام لذاهمانگونه که جفابرایشان راازسوی دشمنان دانای دین وصاحبان زرو زور تزویرروانمی داریم نباید ازجفای دوستان نادان بر وی نیزغافل باشیم کسانیکه اینروزهاباتوجه به وضعیت سیاسی کشورایشان راتحت عناوین مختلف به سوی عرصه پرازرنگ وریای سیاست سوق می دهند ودرصددفروش کالای خود دربازارپررونق جنبش سبزبااستفاده ازکسانی می باشند که درعمق اندیشه هیچ سنخیتی باآنهاندارند کسانی که تادیروزمصاحبه بارادیووتلویزیون آمریکارا ازسوی ایرانیان استفاده ازبودجه تصویبی کنگره آمریکا برای براندازی نظام قلمداد وآنرا تحریم می کردند وامروزسرازبنیادجورج بوش ومزرعه اش درتگزاس درمی آورند همانهایی که باتندرویهای خودهاشمی راطعمه ذوب شدگان درولایت وخاتمی رهبرنیمه جان اصلاحات راخنثی کردند

بنظراین حقیرشرکت دادن دکترسروش بعنوان یک روشنفکردینی درتشکیل گروه پنج نفره جرس بصرف صبغه دینی اش ونیز اعلام موضع سیاسی ایشان درقبال تقلب درانتخابات دوره دهم ریاست جمهوری باآن شرح کشاف اولین گام دراین جفای بزرگ به ایشان بود ودکترسروش احتمالا بدلالیل عاطفی تن به این امرداده بودند

تشویق ایشان به نگارش نامه های طویل ومبتنی برنثرزیبای فارسی که نمونه های آنراهم در”دق الباب” اخیروی به مراجع دینی جهت پایداری درحفظ اصول یا دعوت به هجرت ویااعتراض به انتخابات 22 خرداد88 شاهدهستیم نیزازآن دست است باشناختی که ازدکتردردست است بعیداست دوستان ازقصدومتن نامه وی قبل ازانتشارآگاهی نداشته ومشورتها یاتشویق های خودراازایشان دریغ کرده باشند!!

بنده نیزالبته بعنوان یک ایرانی نمی توانم خشنودی خودراازنثرزیبای وی دراین نامه پرنغزابرازنکنم اما هرسخن جایی وهرنکته مکانی دارد مراجعی که بدلیل کهولت سن ازدرک ساده ترین مفاهیم وقرائت نامه های معمولی متظلمین عاجزند ومشغول تصحیح وصیتنامه وخریدن قبربرای خودبوده وبرای مرگ لحظه شماری می کنند چه جابرای خواندن ودرک مفاهیم پنهان درپس واژه ها درنامه ای پنج صفحه ای دارند که آنهم ازسوی مسئولین محترم دفاترشان به آنهابرسد یانرسد ایکاش دکترسروش اگرهم مصربراین دعوت به هجرت یا ایستادگی براصول آنهم ازقلب شیطان بزرگ !! بودند اینرادرقالب نوشته ای کوتاه وموجزباذکرصریح دلایل عنوان وملاحظه فرتوتی مخاطبین خودرامی کردند. انشاالله که این جسارت رابراین بنده کوچک خواهندبخشید

متن نامه دکترعبدالکریم سروش به مراجع وعلماء

دقٌ الباب

(فلاح خلق و صلاح علما)

واعظ ما بوی حق نشنید، بشنوکاین سخن

درحضورش نیزمی‌گویم نه غیبت می‌کنم

چون صبا افتان وخیزان می‌روم تا کوی دوست

وز رفیقان ره استمداد همت می‌کنم

به مشایخ ومراجع کرام درودمی‌گویم وازآنان اذن ورودمی‌طلبم

سالروزقیامت صغرای خلق ونهضت کبرای سبزنزدیکتر می‌شود وانتظارمردم ازروحانیان راستین بیشتر. زندانیان این جنبش وشهیدان این شورش پیامی برای شهسواران عرصه دین ودانش دارند:

می‌دانیم که شما اقطاب وارکان دین خود ازمظلومان مظالم جمهوری اسلامی هستید وازاین که معاصی ومفاسد این حکومت جائرنام نیک شما ودامان پاک شریعت را آلوده کرده ظاهری دژم وباطنی نژند دارید وسینه پرآتش خود را به آب صبوری ساکن می‌کنید و” زبان بریده به کنجی نشسته” زیر لب لاحول می‌گویید وربٌ یسٌرمی‌خوانید وازنگاه‌ها وپرسش‌های سرزنش‌آلود مریدان ومحارم می‌گریزید که چرا وعده عسل دادید واکنون سرکه می‌فروشید وچون به خلوت می‌روید باخدا شکوه می‌کنید که خدایا مرجعیت وقطبیت دادی. صد شکراما چرا دراین عصر و دراین احوال؟ که نه مجال انتقاد هست نه نشاط اجتهاد .حتی درنوشتن رساله عملیه هم آزادی نیست و فتوا وفرمان حکومت مقدم است

نه حرمت واعتباری برای فقه مانده، نه قداست واستقلالی برای حوزه. حجت‌ها آیت وآیت‌ها آلت قدرت گشته‌اند وچراخونین دل وخسته جگرنباشید که مغلوب ومرعوب، درگذرگاه تنگ عافیت وبرمسندخطیرمسئولیت نشسته‌اید و نظاره می‌کنید که استبداد دینی چوب حراج براخلاق وایمان خلایق زده است وشریعت را به خدمت سیاست گرفته است و کمر عدالت راشکسته است. شکم اقتصاد فربه ازحرام است وچهره دین عبوس وجویبارفرهنگ گل‌آلود وهوای سیاست مرگ زا وآسمان آزادی تیره وچشم هنرگریان ودل دانش بریان وجان وآبروارزان است وریاکاری ورشوه خواری و دروغ زنی و مداحی ودهان دوزی وقلم سوزی وآبروریزی وعالم ستیزی وجاهل پروری وخرافه گستری وقانون شکنی ووحشت افکنی وتهمت پراکنی وتملق وتزویروتقلب وتبعیض، سکه دارالضرب ولایت وقوت غالب حکومت است

دیگرنه درقضا انصاف وعدالتی مانده است، نه درمجلس تدبیروشجاعتی، نه دردولت توان ولیاقتی. وبه تعبیرفصیح پیشوای پارسایان بارض عالمها ملجم و جاهلها مکرٌم: جاهلان قدرمی‌بینند وبرصدرمی‌نشینند وعالمان لجام به دهن دارند (نهج البلاغه)

جاهلان سرورشدستند وزبیم

عاقلان سرهاکشیده درگلیم

می‌دانیم که شماهم براین مردم نیک سیرت رحمت می‌آورید که همچنان درچنگال دیواستبداد اسیرند، نه لبخند برلب دارند نه شادی دردل نه نان درسفره نه دانش دردفترنه نشاط عیشی نه درمان دلی. به جزقلبی غمناک وچشمی نمناک برایشان چه مانده است؟ محتسبان لبخندشان راربوده‌اند وواعظان شحنه‌شناس ایمانشان را. مفسدان نانشان رابریده‌اند وجاهلان دفتر معرفتشان را دریده‌اند. نه رنگ دادگری می بینند نه چهره عدالت. گران ازتکالیف وتهی ازحقوق. رهبرانشان شب وروز ارجوزه عدالت می خوانند وبه دنیا درس مهرومدیریت می دهند اماخود زندانها را ازشقاوت وقساوت انباشته اند وجامعه را به عفونت دروغ وریا آغشته اند. قاتلان بی باک حقیقت اند وسارقان چالاک حریت. هربانگ نصیحتی راصدای دشمن وهر ندای مخالفتی راندای اهریمن می شمارند. گویی خود طاووسان عالم غیبند ودیگران جاسوسان عالم غرب. منکرمعروفند و معروف به منکر. شما روحانیان راستین با رفتارستم ستیزانه خود می‌توانید چهره متبسم اسلام باشید وپیام روح نوازدیانت را به خلقی خسته ازخشونت برسانید تا بدانند که همواره درکنارمردمید وبنام اسلام نه چاهی برای کسی می‌کنید نه جاهی برای خود طلب می‌کنید.

رطب خوردگان ولایت وثناگویان قدرت نه منزلتی نزدخالق دارند نه محبوبیتی نزدخلق، اما شماحاملان امانت دین ووارثان سنت سید المرسلین برسرپیمان خود باخلق وخالق بمانید که ازشماهمین انتظارمی رود وبس. مطمئن باشد که نه اسلامیت این سرزمین نه استقلالش، هیچکدام درگروی بقاء مشتی طراران حاکم نیست وپشتیبانی ازاین «طالبان نامطلوب» نه خشنودی ملت رادرپی دارد نه آبروی روحانیت را.

انسداد واستبداد کم بود، سپاهیان گستاخ ودرازدست، مرجع تراشی ومرجع کوبی هم می‌کنند. «هیچ ندانی» را که رسما خبط دماغ دارد، مسندمرجعیت داده‌اند تا درثنای رهبرمدیحه بخواند وسینه بزند واورا«کوثر» بنامد وازآن طرف درفجرتصدٌی ولایت که مقام رهبری دماغ مرجعیت می‌پخت، فقیه نزیهی را که براودلیری وخرده گیری کرد واورا از«افتاء بغیرعلم» بر حذرداشت به عذاب الیمی دچارکردند که همه سرهادرگلیم کشیدید وبرحرمت ضایع شده فقاهت ومرجعیت خون خوردید و خاموش نشستید. نگذاریدبیش ازین نام وناموستان فدای هوسهای سیاه سپاهیان شود وناخواسته درزمره حامیان استبداد دینی به قلم روید.

دلیران عرصه جهاد اکبر، تیغ زبان آختند وبردولت غاصب تاختند. ارادتی بخلق نمودند وسعادتی بردند. اکنون نوبت شما خاموشان ناخرسند است. توقع محرومان ومظلومان ازشمابسی بیش ازآن است که افسرده دل وپریشان حال بنشینید ودرعیان ازملامت جباران تن زنید ودرنهان شکوه به درگاه قاصم الجبارین برید، یامخفیانه “بردرارباب بی‌مروت دنیا” پیامی بفرستید وجوابی نشنوید. کارازاعوذ ولاحول نمی رود وخواهش وسفارش ازاثرافتاده است وسکوت درمقابل جباران صدای آنهارا بلندترکرده است. وحال که نه رای موافقت دارید نه یارای مخالفت، مصلحت درمهاجرت است جهاد اصغرکنید.”خاطربدست تفرقه دادن نه زیرکی ست.”اگردهانها رابسته اند پای ها راکه نشکسته اند. الفرارممالایطاق من سنن المرسلین.” باید برون کشید ازین ورطه رخت خویش”.

گرچه راهیست پرازبیم زما تا بردوست

رفتن آسان بود ارواقف منزل باشی

بلی کاری پرهزینه وراهی پرمخاطره است اما شما یسرپس ازعسررا ببینید وبه فرج بعد ازحرج بیندیشید وفلاح وصلاح خلق راکه نگاهش به رفتارشماست پاس دارید وعتاب فرشتگان با ستم پذیران مستضعف را دوباره درقرآن بخوانید که: “چون فرشتگان جان ظالمانی رامی ستانند که برخودستم کرده اند، ازآنان می پرسند درچه حال بودید؟ می‌گویند مستضعف ودرمانده بودیم ودردیارخودرخصت انجام وظیفه نداشتیم. فرشتگان درپاسخ می‌گویند: زمین خداکه فراخ بودومهاجرت که ممکن بود.ان الذین توفاهم الملائکة ظالمی انفسهم….نساء ۹۷

ومباد که حضرت ربٌ الارباب درروزجزا با فقیهان مستضعف خطاب قهرکند وراه عذررا برآنان ببندد وبه سوء عاقبت محکوم شوند.

راهی به سوی عاقبت خیرمی رود

راهی به سوء عاقبت، اکنون مخیری

مهاجرت چون یک رهنمود دینی وقرآنی ویک شیوه اعتراض مدنی وانسانی وبه منزله جستن راهی برای رستن اززندان و رسواکردن زندانبانان، درسیره عالمان دین ثبت افتاده است ومهاجرت عالمان ازایران به عراق وازعراق به ایران دردوران مشروطه ومعاصرسنت نیکووآزادیخواهانه ای بوده ست.

” سرهنگان شاه” که برسرشمانشسته اند سکوت مظلومانه تان رابه مسالمت وحمایت تفسیرمی‌کنند. بانگ بلند مهاجرت قفل این سکوت شبهه ناک راخواهد شکست وتوهٌم تسلیم ننگین راخواهد زدود.

حوزه فقهی شیعی نجف پس ازرکود وتوقف کوتاه، اینک به سابقه هزارساله خود رجوع می‌کند ودراندیشه بالندگی دوباره است. نجف اکنون می‌تواند قم را آزاد کند ونفس فروبردگان وترس خوردگان قم ومشهد را به فراخنای حوزه فقاهت خود راه دهد تا رسالت دینی وتاریخی شان را با شجاعت بگزارند وبه بانگ چنگ بگویند آن حکایت‌ها که ازنهفتن آن دیگ سینه می زد جوش

وبی واهمه ازجنودحرامیان وآدمی خواران وتبه کاران وظلمه وقتله وعمله استبداد دینی و” سربازان بد نام امام زمان”، داستان یوسفان افتاده درچنگال گرگان را بازگویند. هم ازقبح استبداد بگویندهم ازحسن آزادی؛ ودین ورزی را درهوایی آزاد وپررقیب تجربه کنند واجتهادات نوین خود را با تشنگان معنویت درمیان بگذارند. والبته “عراق ونجف” نام هرجاست که آزادگان درآن امن وآزاد وگشاده دست وگشاده زبان باشند که ” این وطن مصروعراق وشام نیست”.

لیمیز الله الخبیث من الطیٌب و یجعل الخبیث بعضه علی بعض (انفال 37): “اینگونه خداوند پاک را ازناپاک جدا می‌کند و ناپاکی ها رابرهم می نهد ویکجا به آتش جهنم می سپارد.”

آنگاه رطب خوردگان ولایت می مانند و وعٌاظ السلاطین وخدٌام الشیاطین و” مشایخ بی نشان ازعشق ” وسفلگانی که هرصبح و شام بردرسرای سلطنت سجده می برند وپشت برقبله نمازمی‌کنند وباغاصبان می‌نشینند ودست درخون مغصوبان می برند وعهدخالق را می‌شکنند که ” برسیری ظالم وگرسنگی مظلوم آرام ننشینند.” نهج البلاغه خطبه شقشقیه: و ما اخذ الله علی العلماء الا یقارٌوا علی کظٌة ظالم و لا سغب مظلوم

“مردم هم، غربال بصیرت بدست، می مانند تاخادمان را ازخائنان بازشناسند ونگین سلیمان را ازدست اهریمنان بیرون کنند و دیوان را ازمسند خدیوان فروکشند”.

” آنروزستمگران انگشت ندامت به دندان می گزند که چرا با رسول همراهمی نکردند وچرا فلان کس را به دوستی بر گرفتند. و یوم یعضٌ الظالم علی یدیه یقول یا لیتنی اتخذت مع الرسول سبیلا فرقان: 27 و 28.

می‌دانیم که مشاطگان قدرت وفراشان ولایت وپندارپروران بنگاه بانگ ورنگ وعمله استبداد دینی، گوشها را پر و دلها را خالی کرده اند که اگرخیمه خواجگی خودکامکان فرود آید معاصی ومفاسد ازیک سو واعادی واجانب ازسوی دیگرخاک ایران را فتح خواهند کرد وتنها دولت شیعی جهان را برخواهند افکند. اما این فریبی فرسوده ودروغی کهنه بیش نیست. نظام شقاوت بنیاد استبدادخود بدترین مفسدت ومعصیت است وشجره خبیثه ای است که برآن اصناف حشرات رذائل جمع می آیند وفقط بهارفرخنده مردم سالاریست که برخزان خشک خشونت ورذیلت مهرخاتمت خواهد زد

بلی مزاج دهرتبه شده است وراهزنان وحرامیان درکمینند اماعلمای اسلام دل قوی دارند وآسوده خاطرباشند که عرق ملی و غیرت دینی وهمت مصلحانه وتعهد وطن دوستانه زنان ومردان ودانایان وروشنفکران این دیارهرگزاین عزیزنگین رابه دست اهریمنان نخواهند سپرد وایران را برای ایرانیان نگاه خواهد داشت

حدیث حکومت شیعی وخطرزوال آن هم بهانه ای وافسانه ای بیش نیست. این حکومت چه شباهتی به سیره وسنت وشیوه و شریعت سردارعدالت ،علی(ع) دارد تا لاف ازشیعی وعلوی بودن زند؟ علی کجا واکرام جاهلان والجام عالمان کجا؟ علی خود ازپیامبراکرم می‌آورد که بارها فرمود ” جامعه ای که درآن ضعیفان نتوانند حق خود را بی لکنت زبان ازقدرتمندان بگیرندجامعه ای ناپاک است” (نهج البلاغه، نامه به مالک اشتر) وحقا که نظام ولایت مطلقه جزاین جامعه ناپاک دست پختی نداشته است که درآن قوه قضائیه پاک هیچکاره است وقصابان همه کاره. امروزجانی تاوان انتقادی است. نقادان غدرمی بینند ومداحان قدر. و

سرتاسردشت خاوران سنگی نیست

کزخون دل ودیده براورنگی

وباری مگرمشروعیت حکومت وابسته به عنوان شیعی وسنی است؟ مشروعیت یک قائمه بیشترندارد وآن عدالت است و بقیه هرچه هست فرع آن است. جمهوری اسلامی ایران به گفته آن فقیه فقید (آیت الله منتظری رضوان الله علیه) اینک نه جمهوری است نه اسلامی. دینی وشیعی انگاشتنش عین قلب حقیقت وجفا برطریقت است

واگرچه نظام ولایت مطلقه واسلام عبوسش، قاطبه دینداران را شرمنده ازمسلمانی کرده است، چهره متبسم وانسان نواز و حق مداروخرافه گریزوخردپذیر روشنفکری دینداروعالمان پارساچندان دلرباست که کسی ازآن نگریزد وکفررا برایمان نگزیند. و”برغم مدعیانی که منع عشق کنند”اینجا هم سخن آن فقیه فقید حجت موجه ماست که درغیبت استبداد دینی، ایران ازآن همه ایرانیان وشهروندان متساوی الحقوق خواهد بود وهرکس وهر قوم به اندازه قدرخود برصدرمی نشیند واقبال می بیند.

از “هجمه کفر” هم باک ندارید. دینداران برهانهای قاطع دارند. فطرت وتاریخ با آنهاست. دلیل وعلت درخدمت آنان است. چهارقرن است که درمغرب زمین گزنده ترین وکوبنده ترین حمله ها را به دین کرده ومی‌کنند اماچراغ کلیساهنوزروشن است و”رونق این کارخانه کم نشده است” و دینداری معرفت اندیش دربالندگی است وکتابهای محققانه درتاریخ وفلسفه و تفسیردین بسی بهتروبیشترازکشورما به بازارمی آیند. بلی روحانیان دیگرسروری نمی‌کنند وسقف حکومت را برستون شریعت نمی زنند. دین درجای خود نشسته است. نه درراس اموراست نه درذیل امور. ومردم به قدری که علم وهنروفلسفه و نقد جدید رخصت می دهد پای اعتقاد را درگلیم دیانت درازمی‌کنند. کافران کفرمی ورزند ومومنان ایمان. “مومنان زاقرار مست ومنکران زانکارمست” ونهایتا ماندنی ها می مانند ورفتنی ها چون کفی برآب می روند.

دشمنان با انبیا بر می تنند

پس ملائک ربٌ سلٌم می زنند

کاین چراغی را که هست او نور دار

از دم و پف های دزدان دوردار

بهارمردم سالاری وخزان خودکامگی حوالت تاریخی ماست وفردا که قیامت صغرای خلق قائم شود وفرٌ دولت فرادینی فرارسد وآفتاب مردم سالاری طلوع کند وافسرفرومایگان فروافتد وجشن زوال استبداد دینی برپا شود وداغ دیدگان انسداد واستبداد، زنجیربرپای زنجیربافان نهند وتبانی نهانی خرقه پوشان وولایت فروشان ومثلث تیغ وطلا وتسبیح را آشکارکنند، روزشرمساری خودکامگان ودریوزگان آنهاخواهد بود

سخنی هم با عابدان و صالحان:

غاصبان حاکم، خود آب وخاک میهن را ازعفونت استبداد (که اکبرگناهان کبیره است) انباشته‌اند وسلسله جوربردست وپای خلایق نهاده‌اند، آنگاه خطیبان خناس، وسوسه وغلغله درافکنده اند که زلزله درپیش است و “پیراهن چاک ماهرویان” دامن زمین راچاک خواهد کرد. خرقه پوشان هم دام تزویرنهاده اند وسرحقه بازکرده اند وخواب وخرافه می پراکنند ودعا وتعویذ تعلیم می‌کنند وبررونق بازارشیادی می افزایند. زلزله ای را که درارکان ولایت افتاده می بینند ومی پوشند و درعوض برای زلزله طبیعت وگناهان موهوم مردم می جوشند ومی‌خروشند.

تاریخ اما نشان نمی دهد که پیامبرعلیه السلام مردم را اززلزله ترسانده باشد یا دعای ویژه زمین لرزه به آنان آموزانده باشد! درعوض به گواهی روایات وماثورات، آنچه پیامبر ازآن می هراسید وپیروان خود را ازآن می هراساند “چیرگی حاکمان بی رحم” بود و کمترمی شد که ازمجلسی برخیزد واین دعا را نخواند: اللهم اقسم لنا من خشیتک ما یحول بیننا و بین معصیتک … ولا تسلط علینا من لا یرحمنا :

” خدایا ازخشیتت چندان نصیب ما کن که گناه نکنیم … و کسانی را که به ما رحم نمی‌کنند بر ما چیره مکن” ( جامع الاحادیث، جلا ل الدین سیوطی).یعنی ازنگاه باطن بین آن آموزگاربزرگ تقوا وتوحید، سلطه ظالمین صد بارازلرزیدن زمین هراس آورتربود. وبه حقیقت اگربه دعا ازخداچیزی را بایدخواست همانا برافتادن حاکمان بی رحم است، حاکمانی که ازقتل وغصب ونهب وتجاوزوتطاول وچپاول وتقلب وتزویروافتراوشکنجه واعدام، مغولان وطالبان راشرمنده كرده‌اند

نیکوست که همه نمازگزاران وخداخوانان ازهرکرانه تیردعا روان کنند وبه پیروی افتخار آمیزازرسول اکرم این کلمات را برلوح جان وصفحه زبان نقش کنند و درعیان ونهان، درشب و روز، درخانه وخیابان، درصلوات ومناجات و درسجده و قنوت، به هرلهجه وهرزبان، ازصمیم جان بخوانند وازخدای رحیم رحمان بخواهند تا سایه سلطه سفلگان بیرحم را ازسرامت مرحومه کم کند وچشم نمناک ودل غمناکشان را روشن وخرم کند

شاعران وهنرمندان وخوش نویسان نیز وام هنرمندی را بگزارند واین کلمات پربرکات را برالواح وصحائف، بردیوان و ایوان و بررسانه ها و رایانه ها رقم زنند و به شهد عبارت و سحربلاغت بیامیزند و دل مظلومان را مسرور وچشم ظالمان را کور کنند.

چوغنچه گرچه فروبستگی است کارجهان

توهمچو باد بهاری گره گشا می‌باش

چو پیرسالک عشقت به می حواله کند

بنوش و منتظررحمت خدامی‌باش