دوستانی به من خرده گرفته اند که درحساس ترین وبحرانی ترین مقطع تاریخی ایران که سرنوشت کشوربا مذاکرات اتمی دراستانبول وبغداد درجریان است ولشکرکشی آمریکا ومتحدانش به خلیج فارس آغازشده است مهرسکوت برلب زده ام ونمی نویسم ومن خسته ازجامعه ایران می گویم برای کی بنویسم وبه چه دلیل؟
امروزباگذشت نزدیک به دوسال بافراموش کردن مواضع خودبازهم به سخنان همان افراد استنادمی کنند. اپوزیسیونی که فرق کاه با زعفران راتشخیص ندهد ودستمایه تحلیل هایش افرادی چون احمدتوکلی بوده وباتاخیرهای دوساله به همان نتایجی برسد که صدیق ترین مبارزان راه آزادی ایران ازسالهاقبل برآن تاکید می ورزیدند چه بهترکه آنرا شاخه انشعابی رژیم بنامیم تا اپوزیسیون ومن دیگربرای این اپوزیسیون نخواهم نوشت بگذارآنها ازطریق سعی وخطا وازدست دادن فرصتهای تاریخی به افراد وجریانهایی تبدیل شوند که تاریخ درمورد بی عملی وکجروی آنها شهادت خواهد داد
به کجاچنین شتابان؟ گون ازنسیم پرسید
دل من گرفته زینجا، هوس سفرنداری؟ زغباراین بیابان؟
همه آرزویم اماچه کنم که بسته پایم
به کجاچنین شتابان؟
به هرآن کجاکه باشد بجزاین سرا سرایم
سفرت به خیراما تو ودوستی خدارا
چون ازاین کویروحشت به سلامتی گذشتی
به شکوفه ها به باران
برسان سلام مارا