سال 56 بود وسال آخردبیرستان که عازم تهران شدم سالی که هم باید دررشته ام که ریاضی بود دیپلم می گرفتیم وهم ازسد کنکور برای ورود به دانشگاه می گذشتم. ازدوسال قبل باراهنمایی دبیرادبیاتمان آقای گرشاسبی که نظیردیگردبیرهای فیزیک (بوعلی) وجبر ومثلثات(کشت پور) وزبان (دامادطاهری آخوند) بدلیل گرایشات مارکسیستی دوران تبعید خودرادرشهرمان می گذراندند به خواندن کتابهای صمد بهرنگی، صادق هدایت، صادق چوبک و…روی آورده اما با ورودم به پایتخت گویی روزگارسرنوشت دیگری رابرایم رقم زده بود
با آنکه درمنزل برادرم درخیابان 16 شهرآراء واقع درغرب تهران مستقرشده بودم اما بیشتراوقات من درخانه ای واقع دربین خیابان خوش وقصرالدشت معروف به پلاک 21 می گذشت که خود نماد سیرمبارزه سیاسی روشنفکران ایرانی بارژیم بود وازجوانانی که زمانی توده ای بودند تا چریک فدایی، مجاهد خلق، سوسیالیست ومجاهد انقلابی رابخود دیده بود بخش عمده ای ازرهبران گروههای فوق حتما به مناسبتی پایشان به آن خانه رسیده بود و شکرالله پاک نژاد چه گواری ایران تنها یکی ازآنهابود. ظاهرا تنها کسانی که به آن خانه راه نداشتند طرفداران رژیم سابق بودند.
چندی ازورودم به آن منزل نمی گذشت که دیگربا افکارشریعتی وآیت الله خمینی وجوانان کم وبیش هم سن وسال خود آشنا شده بودم بتدریج درکناردرس انجمن اسلامی دبیرستان را راه اندازی کرده وشدیم لیدرمبارزات دانش آموزی دبیرستان باگرایش مذهبی که اعتصاب وهمیاری با مبارزات مردم راسازمان می داد.
پس ازآن درحالیکه ازدبیرستان دیپلم گرفته وامتحان کنکورراپشت سرگذاشته بودم بفکرمهاجرت به آمریکا وادامه تحصیل دررشته مکانیک دردانشگاه الینوی شیکاگو افتادم که درآن سال رتبه اول دررشته دلخواهم دربین دانشگاههای آمریکاکسب کرده بود وازطریق برادرم موفق به گرفتن پذیرش شدم اما اوج گیری مبارزات مردم ووظایفی که به عهده ام درتهیه کتابهای ممنوعه وارسال آن به شهرستان وشرکت دراعتراضات خیابانی وجلسات انقلابی ازیک سو و قبول شدن دریکی ازدانشگاههای تهران ازسوی دیگرگذاشته شده بود وشوق آزادی کشوررا ازیوغ استبداد،استعمارواستحمارنوید می داد مراواداربه تجدید نظرکرده درکشورماندگارشدیم
دردانشگاه نیزدراولین روزورود به عضویت انجمن اسلامی درآمده وبعنوان نماینده دانشجویان ورودی انقلاب (مهر57) درشورای انجمن وسازماندهی اعتصابات واعتراضات شرکت می جستیم تنها تفاوت بنده بادیگران این بود که بدلیل حضوردرخانه پلاک 21 عملا نوعی مدارا با تمام افکاروگرایشات سیاسی راتمرین کرده بودم ازجمله دوبرادردانشجوی دانشگاه پلی تکنیک که یکی مذهبی وطرفدارمجاهدین انقلاب اسلامی (انشعابی ازمجاهدین خلق پس ازکودتای سال 54 درآن سازمان) بود ودیگری طرفدارچریکهای فدایی وآن برادرمذهبی ازلیوان وظرف غذای برادرمارکسیست خود استفاده نمی کرد وآنها رانجس می دانست!!
دردانشگاه خوشبختانه توانستم با تمامی گروههای سیاسی ارتباط برقرارکنم وبتدریج درحال مخفی شدن و
مسلح شدن بودم که انقلاب به پیروزی رسید وماهم محوقداست آیت الله خمینی وتصویری انقلابی که ازامام تشنه لب (امام حسین) بعنوان سمبل ایثار، آزادگی و مبارزه با ظلم وجورداشتیم شده ازهرگونه فداکاری تاپای جان برای رسیدن به ایده آلهای خود دریغ نداشتیم. نظیرسایرجوانان درروزهای اول پیروزی باگرفتن اسلجه به پاسداری ازمحلات پرداخته سپس به جهادسازندگی رفته ودربخش برق رسانی به روستاها مشغول شدیم، دانشگاهها نیزکه با انقلابی فرهنگی سازماندهی شده توسط انجمن های اسلامی افراطی دانشگاههای علم وصنعت وتربیت معلم به تعطیلی کشیده شوده بود وبا شروع درگیریهای مرزی وجنگ درغرب وجنوب نیزبه خدمت سپاه درآمدیم ودفاع ازوطن اولویت اصلی مان شد.
اما درتهران مرکزسیاسی کشورازهمان ماههای اولیه پیروزی انقلاب جدالی سهمگین بین رهبران ومقامات انقلابی برسرمیراث بجای مانده ازرژیم سابق درگرفته بود وطرفداران روحانی آیت الله خمینی که بیشتردرحزب جمهوری اسلامی وسپاه پاسداران وقوه قضاییه متشکل شده بودند چون گرسنگانی به انبان غذا رسیده ازتمامی ظرفیت خود برای به حاشیه راندن جریانات وشخصیتهای ملی وحتی مذهبی مخالف خود استفاده می کردند آیت الله طالقانی که پس ازآیت الله خمینی بدلیل سابقه مبارزات سیاسی دیرینه اش وشرح صدربی انتهایش درمقابل تمام گروههای سیاسی مهمترین رهبرانقلابی شناخته می شد بارها قهرکرده وخانه نشینی اختیارکرد ودولت مهندس بازرگان نخست وزیرانقلاب موردبیشترین حملات ازسوی افراطیون چپ وراست قرارگرفت ونهایتا نیزبااشغال سفارت آمریکا توسط دانشجویان پیروخط امام وحمایت رهبری استعفاء داده وجای خودرابه دولتی داد که ناقوس مرگ آرمانهای انقلاب یعنی استقلال، آزادی وجمهوریخواهی برپایه اسلام رابه صدا درآورد.
جناح روحانی وواپسگرای فوق با ارائه تصویری نادرست ازاوضاع مملکت واینکه دستاوردهای انقلاب با کارگزاری رهبران ملی ومذهبی درخطراست موفق شد آیت الله خمینی رابرخلاف تعهدش به ملت مبنی برعدم دخالت دراموراجرایی ازقم به تهران کشانده درسایه شخصیت کاریزماتیک وی اهداف خود برای حذف رقبای سیاسی راپیاده نماید. عملیات ویژه نظامی آمریکا برای نجات گروگانها که درصحرای طبس به شکست انجامید، کودتای نوژه توسط افسران وفاداربه رژیم سابق وباهمراهی برخی ازانقلابیون ناراضی حامی آیت الله خمینی وتهاجم صدام به ایران واشغال بخش هایی ازخاک کشورمان درغرب وجنوب بهانه لازم رابه حاکمیت داده تادرسایه مقابله با توطئه های آمریکا، تلاش عوامل رژیم سابق، اهداف ناپاک رژیم بعثی عراق دیکتاتوری آخوندی خود رادر سرتاسرمیهن برقراروبالاخص بی سلیقگی بخشی ازانقلابیون چپ دراستفاده ازمساله قومیتها وکم تحملی رهبران برخی ازگروههای سیاسی مرکزی دربرابرموج سرکوب ووحشت توسط حاکمیت نیزکه به درگیریهای استانی وشهری کشیده شد نیزبه تشدید این دیکتاتوری انجامید.
بنی صدرکه درروزهای نخست با حمایت ستادی مجاهدین انقلاب وپس ازناکامی اولین نخست وزیرانقلاب بعنوان رییس جمهوربا حدود 7/10 میلیون رای برگزیده شده بود نهایتا مجبورشد ستاد وپایگاه سیاسی خود رابه مجاهدین خلق که قوی ترین آلترناتیوحاکمیت بودند منتقل کرده عملا خود وسازمان فوق را به سوژه سیاسی وامنیتی همان مجاهدین انقلابی تبدیل بشود که اینک مهمترین نقش را درسرکوب آنها وازطریق بخش های اطلاعاتی وامنیتی سپاه پاسداران وکمیته های انقلاب ایفامی کردند ونهایتا سرازپاریسی درآورد که قبل ازاو میزبان بختیارنخست وزیردوره انتقال وتیمسارمدنی وزیردفاع، فرمانده نیروی دریایی وکاندیدای رقیب وی درانتخابات با بیش از2/2 میلیون رای بود!!
آیت الله خمینی که طی 15 سال ازسخنرانی های خود درقم گرفته تا نجف وپاریس وبهشت زهرا ازموضع مظلومیت وخیرخواهی وانقلابی با رژیم سابق ومردم خود سخن می گفت اکنون به رهبری تبدیل شده بود که برای استقرارحکومتی فناتیک وافلاطونی بنام جمهوری اسلامی بامحوریت ولایت فقیه ازهیچ کاری حتی قتل عام های دستجمعی ابایی نداشت. درپیش اومخالفت با رهبری سیاسی کشور، مخالفت با نظام واسلام وخدا تلقی می شد که حداقل مجازات آن براساس اتهام محاربه یا جنگ با خدا تعیین می گردید. برای آیت الله خمینی همه چیزحتی مسلمات دین نظیرنمازوروزه وحج نیزمی توانست درمقابل اصل “حفظ نظام” که منظورساختارسیاسی موجود بود نایدیده گرفته شود وحکومتی که باوعده ایجاد اموکراسی ورفاه به مردم تشکیل شده بود درکمترازدوسال ازسوی مهندس بازرگان به قبایی تشبیه بشود که به تن آخوند ها دوخته شده است.
درنظام جدیدی که پایه قانون اساسی آن تعرض به جان، مال، ناموس، آبرو وشغل افراد رامنع وبراساس آموزه های دینی اقدام به آن به حکم قرآن هم اقدامی خلاف شرع وهم خلاف قانون تلقی می شد ریختن خون انسان های بیگناه، مصادره اموال افراد پاکدست، بی حیثیت کردن انسانهای شریف وآبرومند، تعرض به نوامیس مردم وانحلال واخراج کارمندان آزاده به امری رایج درآمد بطوریکه براساس شکایات متعدد وازجمله پیگیریهای آیت الله منتظری وبنی صدرآیت الله خمینی مجبوربه تعیین هیاتی جهت رسیدگی به این امورنموده که پس ازحدود دوسال تحقیق منجربه صدورفرمان 8 ماده ای معروف درآذرماه 61 گردید اما ظاهراماشین جنایت دیگربه قدری به خون وخزانه آلوده شده بود که اینگونه اقدامات به طنزبیشترشبیه بود تا اقدام جدی برای توقف آن وبدین سان امامی که قراربود پای درجای امام تشنه لبمان درکناررود فرات بگذارد خود تبدیل به یزیدی شد که تشنه خون بود.