درخبرها آمده است که محمدخاتمی اخیرا به سعیدحجاریان ماموریت داده است تا اقدام به ایجاد سامانه ای بعنوان پشتوانه ایدئولوژیک اصلاحات بنماید.
نگارنده باتوجه به تعریفی که ازاصلاحات واصلاح طلبی درجهان ومبارزات بیش ازیکصدساله ایرانیان دراین امروجود دارد درکم وکیف این ماموریت مانده ام که چه نیازی به این امروآنهم سپردن به فردی که مهمترین وظیفه اش درحال حاضرکشاندن جسم نیمه جان خود است جسمی که با اندک تلنگری دردستگیری وی درحوادث پس ازانتخابات ازسوی بازجویان لب به اعتراف گشوده وزیرساختهای اصلاحات درکشور را ثمره علوم انسانی وارداتی ازغرب معرفی کرد که به مقهوریت روشنکران ایران وجامعه اسلامی درمقابل آن منجرشده است.
بنظراینجانب وضعیت موجود جسمی وفکری سعید حجاریان که سابقه دوستی وهم خانگی بیش سی ساله با وی رادارم نماد اصلاحات ازنوع خاتمی است سری پرازایده های عجیب وغریب که هرلحظه می تواند تغییرپیداکند وجمعی ازاضداد است وبدنه ای بیمارکه با اندک شرنگی ازسوی حاکمیت خیابانها راتخلیه کرده به گوشه کتابخانه وفضای مجازی پناه می برد.
درماههای پاییزسال 1375 بود که سعید شدیدا بدنبال طرح میرحسین موسوی برای آوردن وی به میدان انتخابات بود ومن که درآن زمان کمترین ارتباط را با فعالیتهای سیاسی بدلیل حجم کارفنی ومسئولیت سنگین حرفه ای خود داشتم بوی گفتم “سعیدجان می دانی که مهندس روحیه اش راندارد چرا این پروژه را اینگونه جلو می بری ووی را درصفحه اول مطبوعات انداخته ای آیا مطمئنی که موافقت موسوی راگرفته ای؟” وپاسخ وی مرا میخکوب کرد وقتی که گفت ” اول باید مناررادزدید بعد به فکرکندن چاه بود” وپس ازگذشت یکی دوماه دیدم اینبارآقای خاتمی راجلوانداخته است وبقیه ماجرا که همه می دانند.
درطی دوران اصلاحات چندباربه مناسبتهای مختلف باهم صحبت داشتیم ولی هرباربا دیدن وی ودی
گردوستان اصلاح طلب جزنومیدی برمن افزوده نگردید گرچه ازهرگونه کمکی نیزکه ازدستم برمی آمد نیزبرای پیروزی اصلاحات دریغ نمی کردم که یک نمونه آن همان گزارش ” هر نه روزیک بحران” خاتمی بود.
درآستانه دوره دوم خاتمی بود که سعیدصادقانه موضوع فقدان استراتژی تاکتیک دراصلاح طلبان را مطرح کرد وبا وجود تشکیل حزب مشارکت دردوره خاتمی مدعی شد اصلاح طلبان حتی یک ستاد هم برای خود دست وپا نکردند (البته معمولا انسانها وقتی درموضع قدرت هستند نیازبه خیلی ازچیزها نمی بینند که بعدا برای همان انگشت حسرت به دندان می گیرند).
حجاریان بعدها باطرح گفتمانی تحت عنوان ” اصلاحات مرد، زنده باداصلاحات” سعی کرد این پیام رابه حاکمیت ومردم ایران برساند که نیازبه اصلاحات امری نابود شدنی نیست وحتی اگراصلاح طلبان ازبارگاه قدرت رانده ومعدوم شده باشند بازهم نیازبه اصلاحات ازجایی دیگرسربازمی زند که البته منطق درستی بود کمااینکه طی بیش ازیکصدسال شاهد همین امردر ظهوروسقوط جنبش های اصلاحی ایران بوده ایم.
اما امروزبحث ما اینست که آیا اصلاحات با تعریفی که حاکمیت یا اصلاح طلبان حاکمیتی ازآن می کنند کارگشای مسائل و مشکلات استراتژیک کشوراست؟ آیاعبارت “انقلاب” که بامشاهده عملکرد سی ساله نظام جمهوری اسلامی ازآن بعنوان یک هیولا نام می بریم واقعا اینقدرمطرود ومشمئزکننده شده است که هرگونه تغییربنیادین درساختارها را به چالش می کشد؟ ازنظرنگارنده اتفاقا باید گفت “انقلاب مرد، زنده باد انقلاب” زیرا واقعیت امراین است که بدلیل زودرس بودن انقلاب و حاکمیت احساسات برتفکرانقلابی هیچگاه کشورما رنگ یک انقلاب واقعی رابه خود نگرفت. نظام سلطنتی ودرراس آن شاه اسلام پناه که خود درپناه روحانیت کشوررا اداره می کرد صرفا جای خود را به نظامی مشابه داد که اینبارولایت فقیه یا همان روحانیت درراس قرارمی گرفت وبااستفاده ازهمان مناسبات وفرهنگ شاهی کشوررا درتیول خود می گرفت وملت ایران بجای حرکت ازمرحله اولیه دوران مدرنیته به مراحل بالاتربه دوره ماقبل وارتجاعی آن بازگردانده شده ونهایتا نیزبه سادگی دلیل آن عدم آمادگی فرهنگی کشور برای توسعه ازطریق دلارهای بادآورده نفتی وانقلاب سفیدشاه وملت ذکرشد.
اکنون خاتمی به اعتبار22 میلیون آرای مردم و8 سال تکیه زدن برمسند ریاست جمهوری ( بدون اشاره به ناکامی خود دربرآوردن خواسته های حداقلی مردم وسپردن کشوربه افراطی ترین جریان فکری تاریخ معاصر) هنوزخود را پژواک بخش عظیمی ازمردم ایران پنداشته از یک سو ادعا می کند که مردم نظام سیاسی جمهوری بمعنی عرفی آن یعنی دولتی سکولاررا نمی خواهند وبدون ولایت فقیه ونظامی اسلامی نمی توان کشوررا اداره کرد وازسوی دیگربا تشدید فشارها درداخل ودرحال بستن چمدانهای خود برای مهاجرت به خارج ازکشورسعید حجاریان رامسئول تبیین تئوریک اصلاحات درایران می کند سناریویی که نسخه کامیک تراژدی خروج شاه ازکشوروسپردن اموربه سپهبد زاهدی برای بازگشت پیروزمندانه خود به کشورپس ازکودتای 28 مردادبود.