اما تیترمصاحبه گنجی بامیهن که مشتمل برشش سوال است اینگونه تنظیم گردیده است ” گذرازجمهوری اسلامی آری، گذرازایران نه” که درواقع شروعی برماله کشی برمقاله قبلی گنجی ونقدآن در “اینجا” است که درآن به صراحت قیدشده بود “سرنگونی رژیم یعنی نابودی ایران وایرانیان” قضاوت درخصوص اینکه چه سنخیتی بین تیترجدید وقدیم مصاحبه ونوشته گنجی آنهم با فاصله کمترازچندین هفته ازچاپ وانتشارآنها رابه مخاطبین خود وامی گذاریم
امادرخصوص مصاحبه جدیدگنجی وی درپاسخ به سوال خبرنگارمبنی برامکان حمله اسرائیل به ایران وضعیت فعلی را نوعی جنگ روانی می داند که ازسویی با هدف زمینه سازی حمله نظامی ازسوی اسرائیل وازسوی دیگربرای باجگیری آن ازدولت دموکرات باراک اوباما صورت می گیرد والبته درعین حال می کند که “اگرمخالفت دولت اوباماخصوصاً پنتاگون نبود، اگرمشارکت بعدی آمریکا درجنگ قطعی بود، نیروی هوایی اسرائیل به دستورتیم جنگ طلب ناتانیاهو- باراک بارها ایران را بمباران کرده بود.” البته وی مخالفت طرفداران ضدجنگ دراسرائیل رانیزبه این مجموعه عوامل اضافه کرده است.
بعبارتی ایشان اعتراف می کند که تنها کسانی که اکنون اسرائیل را ازنابودی تاسیسات اتمی ورژیم و” فرستادن کشوربه عصرحجر” ( بااستفاده ازبمب های الکترومغاطیسی) واستفاده از” توانایی خیره کننده ارتش اسرائیل” بازداشته اند نه دولت، مردم واپوزیسیون ملی ایران بلکه دولت آمریکا و وزارت دفاع آن یعنی پنتاگونی است که ازسوی حکام تهران بعنوان مهمترین دشمنان خود وبشریت تلقی شده اند وروزی نیست که پرچم این دشمن دراجتماعات دولتی آتش زده نشده وشعارمرگ برآمریکا گوشها راپرنکرده باشد. به عبارت ساده تررژیم تداوم حیات خود رامدیون کسانی است که آنها رامهمترین دشمنان خود می نامد والبته اینهم ازعجایب هفتگانه عالم است!!
اکبرگنجی درپاسخ به سوال خبرنگارفوق درخصوص غیبت اپوزیسیون ادعایی ملی درصف بندی موجود مخالفان حمله اسرائیل به ایران بازهم برهمان تقسیم بندی های سه گانه قبلی خود یعنی مدافعان حقوق بشر، روشنفکران قلمروعمومی ونهایتا اپوزیسیون اشاره کرده وباتقسیم کذایی اپوزیسیون به دو گروه “ملی” و”همسو” بدون کوچکترین اشاره به عدم فعالیت اپوزیسیون جعلی ملی که ناشی ازعدم وجود آن درعرصه اجتماع است می گوید:
” الف- اپوزیسیون ملی: که مخالف رژیم جمهوری اسلامی وخواهان گذاربه نظام دموکراتیک ملتزم به آزادی وحقوق بشر است. این گروه مخالف هرگونه تحریمی است که به مردم صدمه وارد آورد. به طریق اولی مخالف تهاجم نظامی هر دولت متجاوزی به ایران است. مخالف دریافت کمک مالی اپوزیسیون ازدولت های خارجی ومخالف تجزیه ی ایران است. حفظ ایران و ایرانیان برای این گروه اصلی استراتژیک است. پروژه ی اینها توانمند سازی مردم ایران برای گذاربه دموکراسی است. برای خود نیزبه دنبال پایگاه اجتماعی درمیان مردم ایران هستند. براین باورند که قدرت باید ازمیان مردم ایران بجوشد، نه دولت های خارجی. دموکراسی محصول موازنه ی قوا میان دولت وجامعه ی مدنی است، نه موازنه ی قوا میان دولت و دولت های خارجی.”
ما اگرهیچ دلیلی برای ابطال مواضع گنجی نداشته باشیم همین پاراگراف برای اینکارکفایت می کند اولا: چطورممکن است یک نفریا یک گروه وجریان خود را مخالف رژیم بنامد ولی درعین حال ادعا بکند که سرنگونی آن رژیم مصادف است با نابودی ایران وایرانیان؟! ثانیا کسی که خواهان نظامی دموکراتیک وملتزم به آزادی وحقوق بشراست چگونه به خود که تادیروز درامنیتی ترین بخش رژیم فعال بوده است اجازه می دهد که سابقه افرادی با سی سال سابقه مبارزه با رژیم دیکتاتوری رابا الفاظی اینچنینی تخطئه نماید؟ ثالثا: تفاوت شعاراستراتژیک حفظ ایران وایرانیان با شعارحفظ رژیم ورهبری آن درکجاست والمنتهای چنین تفکیکی درکجا وچگونه تبدیل به ماده می شود؟ وقتی رژیم ورهبری تبهکارآن مخالفت با خود رامخالفت با اسلام وقرآن ومنویات خود رابعنوان خواست ملت جامی زنند ازنوچه های خود بالاخص درخارج نیزتوقع می رود که همین امر رابارنگ آمیزی ملی بعنوان ایران وایرانیان جعل ومنتشرنمایند. رابعا البته ایشان درخصوص پایگاه اجتماعی چنین اپوزیسیون خیالی که نه درکف خیابانهای تهران ونه درکف خیابانهای پاریس ونیویورک وواشنگتن پیدامی شود احتیاط بخرج داده است وآن رابه آینده محول کرده است که بازجای شکرگذاری دارد !! خامسا اینکه دموکراسی یک امرداخلی وحاصل موازنه قوا بین جامعه مدنی ودولت متبوع آن است شکی درآن نیست ولی با توجه به پیشرفت ارتباطات بین المللی ونقشی که حقوق بشرومنشورآن درجامعه جهانی بازکرده است وبالاخص بی اعتنایی مطلق دیکتاتورها به افکارعمومی دیگراین تعریف کهنه ازدموکراسی خاصیت خود راازدست داده است وازآنجا که جامعه جهانی بعنوان یک تن واحد عمل کرده وانحراف ونقصان درهرعضو آن به دیگراندام هاسرایت می کند دموکراسی نیزبه یک امرجهان شمول ارتقاء پیداکرده است بالاخص ما ایرانیان که به خود می بالیم که سردرسازمان ملل با شعاروشعرزیبای سعدی یعنی ” بنی آدم اعضای یکدیگرند چه درآفرینش زیک گوهرند” منقوش گردیده است
عملکرد جامعه جهانی پس ازفروپاشی شوروی بعنوان مهمترین ابرقدرت حامی دیکتاتورهای خونخوارازیک سو وخلع سلاح دیکتاتورهای طرفدارغرب ازسوی دیگر به بهانه مقابله با نفوذ کمونیزم وشوروی منجربه سرنگونی پی درپی آنها گردیده است. دومینویی که با سقوط شاه ایران آغازگردید نه تنها مرزبین دیکتاتورهای شرقی وغربی را درنوردیده بلکه درمواردی نظیرلهستان، چکسلواکی، بوسنی، صربستان، اوکراین، افغانستان، عراق، تونس، مصر، یمن، لیبی، برمه وسوریه نشان داده است که تامین دموکراسی ازطریق موازنه مستقیم قوا بین جامعه مدنی ونخبگان با جامعه جهانی ونهادهای بین المللی بهترین روش برای سرنگونی رهبران ورژیم های مستبد واستقرارنظام های دموکراتیک هرچند با روشها یا ترمهای مختلف است. امری که خود آقای اکبرگنجی ازمثالهای زنده آن می باشند دفاع جانانه نهادهای بین المللی وحتی کاخ سفید ازمظالمی که بر وی درایران رفت واعطاء کمکهای نیم میلیون دلاری به ایشان امر دوری نیست که ازحافظه ضعیف ایرانیان بیرون رفته باشد!