آخرين وداع با پير جماران امام راحل
30 ارديبهشت
سري به دفتر امام زدم.عصر جلسه سران مهمان احمد آقا بوديم.امام در جلسه ما شركت كردند. حالشان خوب است ولي كمي ضعف دارند.خودشان از نوع كسالت مطلع هستند. سپس با جمعي از دكتر ها مذاكره كرديم. نظر ايشان قطعي است كه بايد عمل جراحي انجام شود ودر خصوص قدرت تحمل قلب ايشان نگرانند. قرار شد فردا در مورد تحمل قلب آزمايش كنند. حالم پريشان است وكسي كه مرا ببيند ميفهمد نگرانم. قابل كتمان نيست.
31 ارديبهشت
صبح به دفتر امام رفتم. با دکتر عارفی درباره وضع امام صحبت کردم. عارفی گفت: با بررسی عکس تردیدی در انجام عمل پیش آمده که می بایست مجدداً شور شود. کمی آرام گرفتم. شب در دفتر آیت الله خامنه ای سران سه قوه جلسه داشتیم. درباره عمل جراحی حضرت امام که قرار است فوراً انجام شود و پیش بینی های لازم، در هر صورت مذاکره و تصمیم گیری شد. دیروقت به دفتر رفتم و با ناراحتی و نگرانی خوابیدم. مدتی بیدار بودم.
2 خرداد ماه
اول وقت با دفتر امام تماس گرفتم که وقت عمل جراحی را بدانم.جاسه علنی را به آقای کروبی سپردم وبسوی بیت امام حرکت کردم.35/8 دقیقهد رسیدموبه بیمارستان بیت رفتم.آقای خامنه ای قبل من رسیده بودند.امام را بیهوش کرده بودند. روی تخت عمل بودند. از تلویزیون مدار بسته جریان عمل را نگاه می کردیم. بیش از دو ساعت طول کشید/ضمن عمل خبر از رضایت پزشگان می رسید.خانواده امام هم بودند.ظاهراً صبر آنها از من بیشتر بود. آقای موسوی اردبیلی هم آمدند.امام را به اطاق دیگری منتقل کردند.از پزشکان تشکر کردم.با سران سه قوه، احمد آقا، دکتر عارفی،دکتر طباطبائی و دکتر معتمد جلسه ای داشتیم. نظر آن شد که عمل جراحی را اعلام کنیم دکترها هم توضیح بدهند. به منزل آمدم. اهل خانه هم از اجتماع دکترها در بیت امام چیزهایی فهمیده بودند.
3 خرداد ماه
ساعت 9 صبح به بیمارستان برای ملاقات امام رفتم.چند دقیقه ای ایشان را دیدم.رو به بهبودی می روند. چند کلمه ای صحبت کردم.گفتند کمی درد دارند.دستم را به آرامی روی دست امام گذاشتم.داغ بود.حرارت دستشان تا اعماغ وجودم را گرم کرد.عشق به امام بی تابم کرد.مایل بودم بوسه ای بر لبهای خشک و پژمرده ایشان بزنم. شرم کردم.لبهایم را روی نقطه هایی از سرشان که مو نداشت ، گذاردم.آن جا هم داغ و مرطوب بود،بی اختیار با زبانم کمی از رطوبت را برداشتم.امام با گرفتن انگشت شستم که روی دستشان بود ،پاداشم را دادند.دکترها ابراز رضایت کردند.به احمد آقا گفتم گوشه ای از صحنه های عمل جراحی را پخش شود.
4 خرداد ماه
سری به دفتر امام زدم.دکتر عارفی توضیح حال امام را داد.راضی است. ولی ما به سختی نگرانیم.بازنگری قانون اساسی هنوز کامل نشده.امام نظر داشتند که در زمان خودشان کامل شود که به دوران بعد از ایشان منتقل نشود و احتمالاٌ کار مشکل شود.
5 خرداد ماه
30/10 شب به بیمارستان رفتم و امام را زیارت کردم . گفتند حالشان رو به بهبودی است. قرار شد حال امام را که رو به بهبودی است، به مردم و مسئولان برسانم و تشکر کنم. این بار موقع خداحافظی با اشاره چشم امام توقف کردم و کنار ایشان ایستادم با صدای ضعیف و شمرده فرمودند تا من زنده ام باز نگری قانون اساسی را تکمیل کنید.پیشرفت کار انقلاب به اتحاد شماها بسته است. خصوصاٌ اتحاد شما وآقای خامنه ای . احساس کردم صدایشان به زحمت بیرون می آید.اشکهایم ریخت.
6 خرداد ماه
30/8 به بیت امام رفتم. حال امام مساعد نبود. ضعف شدیدی داشتند، گفتند از مثانه خون بیرون می آید. اطرافیان نگران بودند، با دکترها صحبت کردم،نگرانی آنها کمتر بود و احتمال می دادند لخته شدن خون در مثانه این آثار را آورده باشد وآماده می شودند برای معاینه مثانه. اطلاع دادند که با معاینه مثانه امام روشن شده که عوارض ناشی از لخته شدن خون در مثانه بوده و با شستن خونها ، امام مساعد شده و نگرانیها کاملاٌ برطرف شده.
7 خرداد ماه
از بیت امام درباره امام پرسیدم،گفتند رضایت بخش است. با سران قوا درباره احتمالات حوادث آینده ومسئله رهبری و وضع نامشخص اجرای قطعنامه آتش بس مذاکره کردیم.
8 خرداد ماه
اول وقت رفتم بیت امام. امام را در بیمارستان زیارت کردم، حالشان مساعد است. دکترها خون گرفتند برای ازمایش، چند کلمه با امام حرف زدم. گفتند همه چیز را در وصیت نامه نوشته اند و اضافه کردند: گر چه پذیرفتن قطعنامه آتش بس در آن روز برایم تلخ بود. اما اکنون که می بینم مشکلی را برای دوران دوران بعد از خود کم کرده ام، راضی و خوشحالم.
9 خرداد ماه
در بیشتر ملاقات ها و مذاکرات بحث درباره حال امام و شرایط جاری و خطرها و رهبری بعد از امام است و هیچکس مایل نیست که درباره فقدان امام بیندیشد. هر وقت فرصت دست بدهد به بیمارستان و دفتر امام می روم و انصافاً حاج احمد آقا در اداره امور و مراقبت ها سنگ تمام می گذارد و تسلط بر اراده اش برایم آموزنده است.
10 خرداد ماه
سری به منزل امام زدم، دکترها و اطرافیان راضی بودند و احمد آقا نگران بود و تأکید داشت بر تعجیل در انجام کار بازنگری قانون اساسی. عصر هم تلفنی حال امام را پرسیدم، گفتند خوب است.
11 خرداد ماه
پس از جلسه با حضور آقایان خامنه ای و اردبیلی درباره وضع حال امام و مسئله رهبری و رفراندوم و انجام سریع تر کار بازنگری قانون اساسی مذاکره کردیم.
12 خرداد ماه
به بیت امام رفتم . احمد آقا اظهار نگرانی داشت.با دکتر ها صحبت کردم، معالجه شیمی درمانی را شروع کرده بودند. قرار شد اطلاعیه های پزشکی به گونه ای داده شود که کمی نگرانی در آن دیده شود. امام را زیارت کردم، خیلی ضعیف شده بوده اند. گفتند درد دارم و اشتها ندارم. ناراحتند و صدایشان خیلی ضعیف است. قرار شد تسریع نمائیم در انجام کار بازنگری قانون اساسی به سختی افسرده ام و اضطرابم را مخفی می کنم. می سوزم.
14 خرداد ماه
بعد از نماز به مجلس رفتم، اعضای هیئت رئیسه خبرگان شب در دفتر من خوابیده بودند. درباره برنامه جلسه خبرگان مذاکره کردیم. تا صبح اعضای خبرگان از اطراف کشور به تهران رسیده بودند. اطلاع دادند جلسه در تالار مجلس شورای اسلامی آماده است. به آنجا رفتم جلسه غیر رسمی بود. من و نمایندگان خبرگان گریه زیادی کردیم. کمی با آنها درباره رحلت امام صحبت کردم. احساس کردم که گریه و اشک برای کم شدن فشار روحی مفید افتاده . در گذشته معمولاً در بحران ها می توانستم آرامش و امید ایجاد کنم. این بار خودم آرامش ندارم. به یاد امدادهای الهی و مرور بر دو سه آیه قرآن که معمولاً در سختی ها به دادم می رسند، برخودم مسلط شدم و همان نقش امید بخشی و آرامش آفرینی را بخوبی انجام دادم. اظهارات آیت الله خامنه ای و آیت الله مشکینی هم بسیار اثر بخش شد. جلسه غیر رسمی بود.