عيسي سحرخيز – یکشنبه 21 مرداد 1386 [2007.08.12]
اين روزها هرچه تلاش مي كنم خودم را از”مشابه سازي” هايي كه درذهنم شكل مي گيرد وحتي خودش را به دنياي خواب- كابوس ها و روياهايم – هم تحميل كرده است، رها شوم كمترموفق مي شوم.برعكس،حوادثي شكل مي گيرند، مسائلي روي مي دهند، حرف وحديث هايي نقل مي شوند كه خودقرائني مي شوند براي بيشتر دگير كردن ذهنم؛ مشابهت هايي ميان حوادث سنين جواني و تحولات دوران دانشجويي با رويدادها و فضاي كنوني؛ آن هم پس از سي سال، باور كردني ست؟
اين ماجرا ذهن مرا به سوي ماجراي ديگري كشاند. دوست ديگري زنگ زده بود كه فلاني،چنين فردي با اين مشخصات رامي شناسي؟ گفتم: نه.گفت: اما او شماها را خيلي خوب مي شناسد،مي گويد با شماها رفيق است و همكاربوده،پرونده اي دردادگاه نظامي داشته، اتهامش سنگين بوده، ازفرصتي استفاده كرده، ازايران گريخته، دست دوستي پيش آورده و اعلام آمادگي مي كند براي همراهي و همكاري.چون هيچ شناختي ازطرف نداشتم، برحذرشان داشتم.گفتم حدس مي زنم كه يكي ديگرازآن “مسافران سفارشي” است،كه فرستاده اند تا آنتني باشد براي اين سو، وخط دهنده اي باشد براي فعاليت هاي آن سو وبازتله اي براي بچه هاي اين سو. چون ماجراي همايش دبي كه مي گويندمشاورترتيب دهندگان ازمسافران ويژه بوده است. خوش بينانه اش اين است كه شايد يكي از آناني باشد كه قراراست رهبريكي ازجناح هاي “اپوزيسيون” شوند،مانند آن رهبرمسخره ي جنبش دانشجويي ، با آن سابقه و پيشينه ي مشعشع، كه در پراگ به دست بوسي رئيس جمهور آمريكاهم مفتخرشده است.لابد،اخبار كاخ سفيد را به اين سمت “راپرت” مي كند!فعلا احتياط كنيد تا سرازكاراين مبارزجديددرآوريم.ازيكي ازدوستان صاحب نفوذ، ازپيشينه ي فردمورد نظر پرسيدم. كشف جالبي بود.”دردادگاه نظامي پرونده داشته،به عنوان دلال يكي معاملات خلاف درون سپاه. پول و پله حاصل از اين نوع معاملات،مسائل اخلاقي وباندفحشا رادرپي داشته و دستگيري. اما درميانه ي بازجويي دوستان بخش هاي ديگرآمدند و او رابردند،لابدكاري با اوداشتند،براي سپردن ماموريتي ويژه”.